نکاتی که شما را در زندگی مشترک موفق میکند
شاید مهمترین اتفاق زندگی هر فرد ازدواج او باشد. زمانی که یک زندگی مشترک شروع میشود، زن و شوهر در موقعیت خاصی قرار میگیرند که قبلاً آن را هرگز تجربه نکردهاند و هر دو در ابتدای کار بیتجربه و مبتدی هستند. بسیاری اوقات همین بیتجربگی باعث بروز تنشها و اختلافهای بین همسران میشود. متاسفانه خیلی از زوجها پس از گذشت چند سال و با داشتن فرزند باز هم با هم اختلاف دارند و زندگی پرتنش و آزار دهندهای را سپری میکنند. در ابتدا آنها یکدیگر را دوست داشتند، قول و قرارهایی با هم گذاشتند و عهد کردند که به آنها پایبند بمانند. حالا مدام تحت استرس و فشار عصبی هستند و زیر این فشار فرسوده و خسته و درمانده شدهاند. مسأله اینجاست که آنها حتی نمیدانند مشکلی که پیش آمده چیست و چرا همسری که عاشقانه دوستش داشتند، حالا به موجودی ناراحتکننده تبدیل شده که حتی گذراندن روزی با او هم آزاردهنده است.
آنها میدانند که یک جای کار میلنگد، ولی نمیدانند این مشکل از کجاست و کجای کارشان اشتباه است. شاید بارها برای پیدا کردن این نقطه مجهول با هم به گفت و گو هم نشسته باشند، ولی هربار یکی یا هردوی آنها برآشفته میشود و گفت و گویی که قرار بود سازنده و نتیجهبخش باشد، بیحاصل پایان مییابد و کدورت و تنش میان آن دو نفر را بیشتر میکند. در اینجاست که باید از یک مشاور کمک بخواهند تا کمکشان کند و به جای اینکه از اول سراغ کوتاهترین و بدترین راه یعنی طلاق بروند، با توجه به راهنماییهای او زندگی مشترکشان را نجات دهند.
البته در بسیاری اوقات اگر این فرد یک فرد عادی از اطرافیان آنها باشد، مراجعه به او سودی نخواهد داشت. در این موقعیت کمک یک حرفهای مورد نیاز است. در ضمن، درخواست کمک و مشاوره باید بموقع باشد و نگذارند کار به جایی برسد که دیگر کاری نتوان کرد. باید همان زمانی که اولین نشانههای بروز مشکل را میبینند و متوجه میشوند یکی از آنها از وضع کنونی راضی نیست، دست به کار شوند و کمک حرفهای درخواست کنند. اکثر مواقع مشکلاتی که بین زوجها ایجاد میشود، به خاطر این است که زن و شوهر نمیتوانند درست با هم ارتباط برقرار کنند. در واقع، آنها نمیتوانند به حرفهای هم گوش دهند و مهارت گوش دادن موثر را ندارند و نمیتوانند منظورشان را درست به هم تفهیم کنند.
مطالعه کتابها و مقالاتی درباره ازدواج موفق، ارتباط موثر، روابط بین زوجها و مسائلی از این قبیل هم میتواند به شما و همسرتان کمک کند تا گره کور زندگیتان را باز کنید و ابرهای تیرهای را که بر روابط شما سایه افکندهاند، کنار بزنید. مهم است که فرد یا منبعی که به آن مراجعه کردهاید، حرفهای باشد و بر پایه علایق و گرایشهای شخصی راهکار ارائه ندهد. او باید بیطرفانه موضوع را بررسی و از هر گونه قضاوت و پیشداوری خودداری کند.
همه در روز عروسی بسیار شادند و دوران ماه عسل هم اکثرا به خوبی سپری میشود؛ ولی گاه بعضی از زوجها نمیتوانند در زیر یک سقف با هم درست رفتار کرده و زندگی پربار و بدون تنشی را سپری کنند. به راستی چه اتفاقی میافتد که چنین حالتی به وجود میآید؟
در اینجا نکاتی برای استحکام بخشیدن به زندگی مشترک مطرح میشود:
زوجهای موفق مسائلشان را مستقیم مطرح میکنند
زمانی که شما دوران پیش از ازدواج یا نامزدی را میگذرانید، انتظاراتی از همسر آیندهتان دارید که با انتظاراتتان در زیر یک سقف تفاوت دارد. مثلا ممکن است در دوران نامزدی شوهر دانشجو باشد، ولی حالا که زندگی مشترک شروع شده، همسرش انتظار دارد برای گذران زندگیشان درآمد کافی داشته باشد. زوجهای موفق پیش از اینکه عروسی کنند و زیر یک سقف بروند، به صراحت درباره انتظاراتشان از یکدیگر با هم گفت و گو میکنند. هرگز در این موقعیت رو دربایستی نکنید و همه خواستهها و انتظاراتتان را مطرح کنید. هرگز با این فکر که پس از ازدواج همسرتان مطابق میل شما رفتار خواهد کرد، ازدواج نکنید؛ چون در بسیاری مواقع این طور نیست. همین سهلانگاری میتواند بنای تنش و فشار عصبی را در زندگی بگذارد. گاهی اوقات هم یکی از همسران به خواسته دیگری تن میدهد؛ ولی این موافقت اجباری موجب احساس سرخوردگی در او میشود و حس میکند زیر سلطه همسرش قرار گرفته و مورد ظلم واقع شده است و همین باعث تیرگی روابط میشود.
زوجهای موفق استقلال فردی خود را حفظ میکنند
هر قدر هم که شما پیش از ازدواج مستقل بوده باشید، ازدواج، شما را به همسرتان وابسته میکند؛ چرا که زندگیتان از زندگی شخصی به زندگی مشترک تغییر کرده است. این وابستگی به خصوص اگر شما صاحب فرزند شده باشید بیشتر هم خواهد شد. ولی زوجهای موفق میدانند که هرقدر هم زوجی یکدیگر را دوست داشته باشند و به یکدیگر عشق بورزند، هرکدام برای خود حریم شخصی دارد و شرط دوام ازدواج این است که هرکدام به حریم و زندگی شخصی دیگری احترام بگذارند. اگر زوجها مدام بگویند ” ما” و برای خود من” قائل نشوند، از سرگرمیها و علایق ” من “، ناراحتیهای ” من” و مشکلات ” من” صحبت نکنند، علاقهای که بین آنها وابستگی ایجاد کرده است، به مرور زمان کمرنگ خواهد شد؛ چرا که حس میکنند مدام وقف خانواده و همسرشان هستند و خودشان نادیده گرفته شده مورد بیتوجهی قرار گرفتهاند و موجودیت شخصی خود را از دست دادهاند. همین احساس در درازمدت میتواند به سرد شدن روابط بین زوجها بینجامد.
زوجهای موفق یکدیگر را در اولویت قرار میدهند
پیش از ازدواج و در دوران نامزدی، همسران جوان مدام به یکدیگرتعارف میکنند. وقتی به رستوران میروند، یکی صندلی را برای دیگری بیرون میکشد، اول غذا را به او تعارف میکند، در اتومبیل را برایش باز میکند و به حرفهایش با دقت گوش میدهد؛ ولی پس از ازدواج، انگار این رفتارها فراموش میشود و مانند کار، بچه، اتومبیل و بر همسر اولویت پیدا میکنند. همسران موفق یکدیگر را در اولویت اول قرار میدهند. البته منظور ما این نیست که زن و شوهر رفتاری تمام رسمی با یکدیگر داشته باشند و یکی مدام برای دیگری در اتومبیل را باز کند! بلکه منظور این است که به حرفهای همسرشان علاقه نشان میدهند، او را جدی میگیرند و در مقابل دیگران با کلمات احترامآمیز با او صحبت میکنند. به عبارت دیگر، آنها هیچ وقت یکدیگر را سرسری نمیگیرند و از کنار افکار، حرفها، احساسات، علایق و مشکلات یکدیگر به سادگی نمیگذرند.
زوجهای موفق صبورند و قادرند تعارضات بین خود را حل کنند
همیشه بین دو نفری که زیر یک سقف زندگی میکنند، تفاوت عقیده و سلیقه پیش میآید و گاهی اوقات این تفاوتها باعث دردسر و تنش هم میشوند. در این حالت زوجها دو رفتار را در پیش میگیرند: یا تحمل کرده سعی میکنند تعارض به وجود آمده را حل کنند و یا تحمل نمیکنند و فورا به آخرین راه فکر میکنند و با فکر کردن به جدایی، دست از تلاش میکشند و امید به بهبود اوضاع و حل مشکل را از دست میدهند. البته اشتباه نکنید تحمل اعتیاد، خشونت و همسرآزاری درست نیست و نباید تحمل این شرایط ظالمانه را با صبر و بردباری اشتباه کرد؛ ولی اگر همسر شما فقط کاری را انجام میدهد که مطابق میل شما نیست یا عقیدهای مخالف عقیده شما دارد، باید تلاش کنید تا به تفاهم برسید.
زوجهای موفق به روابط جنسی اهمیت میدهند
زوجهایی که زندگی پایدار و موفق دارند، همیشه روابط جنسی با همسرشان را حفظ میکنند و آن را زنده نگه میدارند؛ چون این میل پس از گذشت چند سال از ازدواج کمرنگ خواهد شد و همین کیفیت زندگی مشترک را پایین میآورد، ولی همسرانی که با شادی و موفقیت کنار هم زندگی میکنند، از اهمیت این رابطه باخبرند.
همسران موفق در کنار هم با تغییرات کنار میآیند
پس از گذشت چندین سال از ازدواج، همسر شما همانی نیست که در گذشته به دست او حلقه ازدواج کردهاید؛ بلکه به خاطر حوادث گوناگونی دارای شخصیتی متفاوت از پیش است. در واقع خود شما هم چنین شدهاید. زوجهای موفق میدانند که اکنون شرایط فرق کرده است و همسرشان دیگر همان آدم قبلی نیست و قواعدی که با هم برای زندگی خانوادگیشان وضع کرده بودند باید تغییر کند. برای اینکه زندگی همچنان پایدار بماند و به خوشبختی خانواده آسیبی نرسد، باید هر دو انعطافپذیر بوده خودشان را با شرایط جدید وفق دهند و قوانین جدیدی برای زندگی مشترکشان وضع کنند.
زن و شوهرهای موفق، مراقب زندگی مشترکشان هستند
گاهی اوقات ممکن است شمایی که سالهاست زندگی خوبی با همسرتان دارید، فکر کنید که زندگی خوشبخت شما تا ابد دوام خواهد داشت و هیچ چیز نمیتواند رابطه پایدار شما را خدشهدار کند. ولی این را بدانید که تغییرات آهسته و پیوسته شرایط و صدمههای جزئی وارد آمده به زندگی که طی سالها روی هم انباشته میشوند، میتوانند پایدارترین عشقها را هم نابود کنند. برای پیشگیری از چنین اتفاق دردناکی باید هر چند وقت یکبار با همسرتان بنشینید و زندگی و شرایط کنونی را مرور کنید و ببینید که کجای زندگی مشترکتان هستید با این گفتوگوها از احساسات یکدیگر باخبر شده و مطمئن خواهید شد که هر دو از زندگیتان راضی هستید. هرگاه یکی از شما ناراضی باشد یا به مشکلی در رابطهتان برخورده باشید، باید برای برطرف کردن آن تلاش کنید. به این ترتیب مشکلات روی هم انباشته نمیشوند و رابطه شما از گزند آسیبها در امان خواهد بود. اگر دیدید که نمیتوانید از پس حل مشکل برآیید، حتما از یک فرد حرفهای کمک بخواهید و برای درخواست کمک خجالت نکشید. یادتان باشد که اگر این کار را پشت گوش بیندازد ممکن است بی آنکه خود بفهمید، جلوی میز دادگاه و برگههای طلاق قرار گیرید. اگر ازدواج کردن مشکلاتی داشته باشد، حفظ زندگی مشترک بسیار دشوارتر است. مهارت زندگی در کنار یک فرد دیگر که خصوصیات منحصر به فرد خود را دارد، نیازمند داشتن مجموعه مهارتهایی است که مهمترین جزء این مجموعه هنر ارتباط برقرار کردن با دیگران است. اینکه چطور بتوانیم گوش دهیم، بفهمیم و بفهمانیم، نتیجه بگیریم و شرایط نامناسب را به بهترین وجه به نفع خود و همسران تغییر دهیم، تنها چند مورد از هنرهایی است که برای دوام یک زندگی مشترک لازماند. بخشی از این مهارتها میتوانند پیش از ازدواج به دست آیند و بخشی دیگر تنها در حین زندگی مشترک کسب خواهند شد. کسب این مهارتها خود هنر دیگری است که نبودش شرایط را برای زوجها سخت خواهد کرد.
زیبــا شـــو دات کام
سلام
بزرگترین مشکل زندگی من (من بودن رو فراموش کردن) رو چه راحت بیان کردید .چیزی که خودم الان بهش رسیدم و حالم و زندگیم بهتر شد .واقعا سپاسگذارم.
[پاسخ]
با سلام من ۲۴سالمه الان یه دختر ۱۸ ماهه دارم توی دوران نامزیم خیلی تنش داشتم رفتار خانواده ی خودم با خانواده ی شوهرم تفاوت داشت که توی خونشون می گفتند که اگه زن اینظوری نباشه ظلاق بگیره بهتره و حرفهای دیگه. و من میرفتم خونه گریه میکردم. خانوادم واقعا منو دوست دارند. یه روزشوهرم اومد جلوی در خونمون ناراحتی کرد پدرم نگذاشت برم خونشون و شوهرم با یه مامور اومد جلوی درمون که منو ببره که من از ترس طلاق با شوهرم رفتم و از اونور رفتیم ماه عسل ولی ناراحت بودم . بابام رفت شکایت کردکه شوهرم گفت میخوای بری خونتون برای همیشه برو که من نرفتم .الان ۳ساله که نمیذاره با خانوادم آشتی کنم که هر چند ماه میفرسته خونمون ۱ساعت من واقعا خانوادمو دوست دارم.الان میگه میخوای آشتی کنی باید پدرت بیاد بگه گوه خوردم چون فش داده من میگم اول شما فش دادین با خانواده ی شوهرم توی یه خونه زندگی میکنیم.خلاصه من عاجز شدم .ممنون میشم راهنماییم کنید خلاصه ای از خرفهای من.
[پاسخ]
خوب بود
[پاسخ]
با سلام و خسته نباشید .در خانواده ای افتادم که این خانواده همبشه گیرنده بودو هست و تمام خرج عقدم و زندگی ام در ابتدا با خانواده ی خودم بود و آنها همیشه بیان بیان می کردن که ما نداریم ولی در عمل چیز دیگری بود در همه چیز زندگی ام در خرید کردن در بچه دار شدن و دکتر رفتن دخالت می کنند و شوهرم هیچ گاه حرفی نمی زند من دچار بیماری ام اس هستم در اوایل حالم خیلی خوب بود و عاشق شوهرم بودم ولی وقتی دیدم که فقط از من سواستفاده می شه و من کارمی کنم و فقط کمک می کنم و حتی به شوهرم کمک کردم که کارشناسی ارشدش را بگیرد و همه ی اینها را فقط وظیفه می داند و ۵ سال من کار کردم و همه ی درامدم را در اختیار شوهرم قرار دادم از این احساس وظیفه بودن بسیار عذاب می کشم .و شوهرم نسبت به من همیشه خسیس است ولی در مورد خانواده اش درست بر عکس این رفتار خسیسی شوهرم نمی تواند نه بگوید بسیار وابسته به خانواده اش است و همیشه حلال مشکلات خانواده و مادری فوق العاده ولخرج و برادرش بی سواد و تنبل طوری که هم زن و هم بچه دارد خانواده شوهرم خانه ی خودشان را به او دادند و خود در جای دیگر مستاجرند من در ۵ سال اول زندگی خودمان در خانه ای آپارتمانی فدیمی ۳۰ ساله نشستم که خود خواستم عروسی نگیرم و در عوض خانه دار شویم و در سال ۶ ام یک آپارتمان جدید الساخت نقل مکان کردیم خرید این خانه را که من و شوهرم با کمک های هم توانستیم آن را بخریم بدون هیچ کمکی از خانواده شوهر دخالت می کردند که چرا خونه به این بزرگی خریدین خلاصه در تمام امور زندگی ام دخالت می کنند طور که اگر ماشین هم بخریم شوهرم چون نمی تواند نه بگوید ماشین ما همیشه دست خانواده ی شوهرم قرار می گیرد
[پاسخ]
انوووشه پاسخ در تاريخ نوامبر 23rd, 2013 22:53:
عزیزم ناراحت شدم حرفاتو شنیدم برات دعا میکنم خدا بهت صبر و سلامتی بده
اما عزیزم یا خیلی بد بین شدی یا اینکه اونها یه جورایی سو استفاده میکنن راهش اینه که با شوهرت خیلی جدی صحبت کنی که این زندگی و پیشرفتی که داری بر اساس زحمتهای هردوتون بوده براش یه جوری که منت نباشه یاداوری کن زحمتایی که کشیدی واسشون رو و بهش بگو به خاطر آرامش و اسایش تو هم که شده کمی مرد و مقتدر باشه جلوی خونوادش یاداوری کن که شما نباید حرص و استرس داشته باشی و… و البته شما هم فک نکن چون دچار یه بیماری هستی پس ملزم به اطاعت خدمت و باج دهی باشی
البته زود تصمیم نگیر و جوش نیار چندتا نفس عمیق بکش و توی تصمیمت مصمم و جدی باش پیشنهاد میدم جتما یه سر به مشاوره هم بزن خیلی زیاد کمکت میکنه
[پاسخ]
با سلام
اولین باره که این چیز ها رو می نویسم. من خانم ۲۸ ساله ای هستم که ۲ سال از زندگی مشترکم میگذره.البته قبل از اون با شوهرم دوست بودم و دوسش داشتم. الان هم دوسش دارم ولی دیگه اون دختر شاد قدیمی نیستم. شوهرم مرد ساده ایه و این سادگی اذیتم میکنه. با اینکه تحصیلات عالی داره ولی خیلی هواس پرته. همه چیز یادش میره. همه چیزو گم میکنه. اعتماد به نفسش پایینه. خیلی ها دست میندازنش. اوایل خیلی سعی می کردم کمکش کنم. ولی همیشه بعد از یه مدتی خسته میشم. از اینکه تصمیما و فکرای من از او تصمیما و فکرای اون بهتر جواب میده دلم میگیره.یه جورایی احساس تنهایی میکنم. سطح ارتباطم باهاش خیلی ضعیف شده و خیلی وقتا تظاهر به خوشحالی میکنم. فکر میکنم اون همینیه که هست.دلم میخواد پیش خودم بهش افتخار کنم ولی این حس رو ندارم.گاهی وقتا دلم میخواد دیگه باهاش نباشم چون میدونم این حسای منفی که داره هم به اون ضربه میزنه هم به من. کاش راه حلی بود.
[پاسخ]
به نام خدا. سلام عرض میکنم خدمت شما هم وطن گرامی . اول باید بگم شما اطمینان کامل شوهرتون رو به خودتون از دست دادید و اون به کارای شما بدبین است و به شما شک دارد . احتمال زیاد شوهر شما دچار بیماری پارانویید است . و درمان این بیماری نمیگم کاری غیر ممکن است ولی خیلی خیلی کار دشواری است . ابتدا سعی کنید بیشترین ساعات روزتونو در کنار همسرتون باشین . همیشه در دسترس بودن به او اطمینان میدهد . وقتی در کنارش هستید تلفن همراه خود را در اختیار او قرار دهید . در خانه با او سر هر موردی صحبت کنید تا بفهمد غیر از او کس دیگری برای شما مهم نیست . امیدوارم زندگی به کامتان شیرین شود.
[پاسخ]
مطالب خوبی بود
[پاسخ]
مطالب بسیار اثر بخش بود لطفا بیشتر به این موضوع بپردازید
[پاسخ]
ممنون خیلی مفید
[پاسخ]
سلام،خانمی هستم ۲۶ساله که پس از ۱سال دوران نامزدی و گذشت۴ماه زندگی مشترک،مکررا” به دلیل منفی نگری همسرم دچار بحث و جدال شده ایم و در این اواخر تقریبا اکثرا فهمیدن،ولی بدتر از همه اینها آخرین بارش بود که ۳روز پیش بود و پدرم فهمید(تا الان چیزی نمی دانست)و خیلی همسرم از چشمش افتاد.الان چند وقته حس بدی نسبت به همسرم دارم و فکر می کنم خیلی ازش خسته شدم ولی چاره ای جز تحمل ندارم.شما دوستان بگین واقعا” چی کار کنم…..
[پاسخ]
سلام.ممنونم از پاسخ شما .ولی من یکنفر چهطوری میتونم همه چیز و درست کنم اون اصلا از من خوشش نمیاد و واقعا با رفتارش نگاهش بهم میرسونه و شوهرم خیلی خود خواه اون دوست داره که من همیه کارارو بکنم همش من محبت کنم همشن احترام بزارم .
[پاسخ]
با سلم و خسته نباشید .من خانومی هستم ۲۵ ساله ساکن بیرجند خودم مشهدی هستم شوهرم بیرجندی هستند و ازدواجمون دوستی بوده و الان ۱سال خانه دار هستم و از شوهرم راضیم . ولی مادر شوهرم توی ۲سال عقدمون و این ۱سال اصلا روی خوش نشون نداده هرکاری فکرکنید کردم ولی تاثیر نداره و نداشته. اینم بگم هر موفقیت یا پیشرفت من اونو ناراحت میکنه یا ازاینکه لباس مرتب میپوشم ناراحت میشه و کنارم نمیاد حالا تو خونه یا تو مجلس و تا حالا ۲ بار به من فحوش داده ولی من جواب ندادم و گریه کردم الان خیلی کم میرم خونشون. شوه در صورتیکه یکبار اون زن سراغمو نگرفته و اینم بگم ایجا غریبم شما بگید چکار کنم.
[پاسخ]
ملیکا بینا پاسخ در تاريخ فوریه 7th, 2012 05:56:
سلام منیژه جان-آیا خانواده شوهر مخالف ازدواج شما بودند و به همین دلیل هنوز رابطه خوبی بین شما و مادر شوهر برقرار نشده است؟ در اینصورت لازم است تلاش کنید و رابطه خوبی با او برقرار کنید تا ذهنیت منفی او تغییر کند. مطمئن باشید اگر با محبت و احترام شما روبرو شود، علاقه و احترام وی نسبت به شما بیشتر خواهد شد. این جمله را به یاد داشته باش که: «با دیگران آنطور رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند» -شاد و تندرست باشید
[پاسخ]