سلام مهمان گرامی ، خوش آمدید. آیا این نخستین بازدید شماست ؟ وارد شده یا عضو شوید
با سلام مهمان گرامی ،
اطلاعات کاربری به ما نشان می دهد که شما در انجــمن های زیبـــایی و سلامت عضو نشده اید برای اینکه از امکانات این تالار گفتگو استفاده کنید ، باید عضو شوید.

پس هر چه زود تر اقدام به عضــویت نمائید و یا وارد شوید.

انجــمن های زیبـــایی و سلامت

انجمن های زیبایی سلامت زیباشو

توجه: دوره آموزش فرمولاسیون رنگهای زیبای مو انجمن زیباشو ๑۩۞۩.... لطفا پرسش های خود در زمینه رنگ مو را فقط اینجا مطرح کنید..... ۩۞۩๑ ๑❀95❀ مسـابـقــه : عکس از سفره هفــت سیـن ❀95❀
 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گزارشی از یک شوی لباس زیرزمینی
2014/06/08, ساعت 15:40
ارسال: #1
گزارشی از یک شوی لباس زیرزمینی
خبر آنلاین: کارت دعوت برای مراسم شوی لباس خیلی اتفاقی به دستم رسید، یک کارت سفید کوچک که تنها آدرس محل برگزاری روی آن بود. قرار بود من به جای دوستم که در سفر بود بروم برای همین از قبل هماهنگ شده بود و باید کارت شناسایی می بردم تا اجازه ورود داشته باشم.

روز پنجشنبه عصر ساعت 5 وارد یکی از کوچه های خلوت نیاوران شدم، کوچه بن بستی که برخلاف سایر کوچه و خیابانهای این شهر خبر از هیچ ماشینی نبود. من همیشه فکر می کردم این طور مراسم ها در شب برگزار می شوند، اما آن وقت روز کمی برایم عجیب بود. به هرحال ، پلاک را پیدا کردم و زنگ زدم. یک خانه ویلایی با حیاط بزرگ و استخری که در وسطش بود. هنوز چند قدمی برنداشته بودم که خانمی با لباس محلی جنوبی از سمت راست حیاط آمد و کارت دعوتم را به همراه کارت شناسایی خواست. وقتی مطمئن شد، من را به سمت در ورودی ساختمان دعوت کرد.


راحت باش، همه خانم هستیم!

یک سالن بزرگ که دو طرف چند ردیف صندلی چیده شده بود و وسط آن حالت سن داشت. درست مانند همان صحنه هایی بود که در تلویزیون دیده بودم. وقتی خواستم ردیف جلو بنشینم، خانمی که مسئول راهنمای مهمانان بود و کت و دامن پوشیده بود، گفت: "صندلیهای جلو رزرو فروشندگان و خیاطان لباس هستند و شما باید ردیف دو به بعد بنشینید."

به طور ذاتی و مانند هر تماشاگر دیگری سعی کردم جایی پیدا کنم که دید بهتری داشته باشم، برای همین کنار خانم میانسالی در ردیف جلو نزدیک سن نشستم . قرار بود برنامه ساعت 7 شروع شود اما هنوز خیلی از صندلیها خالی بود. انگار همه به مجلس عروسی آمده بودند، گمانم تنها من بودم که برای اولین بار به این مراسم می آمدم.

گوشی همراهم را درآوردم تا شروع مراسم کمی بازی کنم. خانم کناری من آیینه اش را از کیفش در آورد و گفت: "چرا راحت نیستی؟ همه خانم هستیم." گفتم: ممنون راحتم.

گفت: "بیشتر لباسها سایز شما هستند برای همین خیلی می تونی خرید کنی. فقط شماره ها را بنویس که بعدا اشتباه نکنی."

پرسیدم: مگر برای فروش هم چیزی هست؟ با مهربانی گفت: " فقط خریده. برای اولین باره که میای برای همین نمی دونی. هر مانکنی که رد شد اگه از لباسش خوشت اومد شمارشو بنویس بعد که شو تموم شد یه پذیرایی ساده می کنند و بعد هم خرید شروع می شه. اون موقع هست که خیلی قیامت می شه."

گفتم: برای همین قراره ساعت 5 شروع بشه چون از اون طرف خرید هست؟ خانم که انگار دوست یا آشنایی دیده بود، بلند شد، دستش را تکان داد و گفت: "تا 12، یک اینجایی."

لباسهای ترکیه ای بر تن مدلهای ایرانی

سالن دیگر تقریبا پر شده بود که موسیقی ملایمی پخش شد. بعد از پای بلند گو اعلام شد: "برنامه تا چند لحظه دیگر شروع می شود،برای همین کسی دیگر از سالن خارج نشود. لطفا از گرفتن عکس با گوشی یا دوربین هم جدا خودداری کنید چون برخورد می شود. "

خیلی زود کاغذ و خودکار را درآوردم تا به اصطلاح شماره ها را بنویسم. خانم جوانی هم که تازه در کنار دستم نشسته بود کاغذش را درآورد و به دوستش آهسته گفت: "خدا کنه ایندفعه همش مجلسی نباشه".

اتاق تاریک شد و تنها نوری که بود روی سن بود. برنامه شروع شد و مدل اول وارد صحنه شد. همه مدلها و رفت و آمدها مانند برنامه هایی بود که دیده بودم با این تفاوت که ظاهرا لباسها از طراحان داخلی نبود و همه ترکیه ای بودند. مدلها می آمدند و می رفتند و تماشاچی ها هم دائم در حال پچ پچ کردن و نوشتن بودند. حدود 20 مدل آمدند، رفتند و در آخر هم همه با هم وارد صحنه شدند. جمعیت برایشان دست زدند و نورها روشن شد.آن وقت بود که تازه چشمانم باز شد و مدلها را برای لحظه کمی در نور بهتر دیدم.

آنها زود از صحنه خارج شدند و موسیقی قطع شد. دوباره همان صدا از بلندگو گفت: "لطفا برای پذیرایی وارد اتاق بغلی شوید تا مدلها و لباسها آماده شوند. هر کس هم قصد خروج دارد زودتر به راهنمای جلوی در اطلاع دهد."

زنگ پذیرایی

اتاق پذیرایی برعکس سالن قبلی کوچک بود. یک میز مستطیل بزرگ در وسط آن بود که چند دیس شیرینی به ردیف چیده شده بودند، وسط میز هم یک ظرف میوه بزرگ بود. کنار آن هم میز کوچک دیگری بود که دو سماور بزرگ با ظرفهای میوه در کنار آن بودند.

تا متوجه شوم که اوضاع از چه قرار است؛ چند نفری به این طرف و آن طرف هولم دادند، یک خانم دیگر کیفم را داشت با خودش می برد. یاد مترو افتادم.وقتی یادم افتاد که تا همین چند لحظه پیش این خانمها چقدر مودب نشسته بودند خنده ام گرفت. از آن طرف سالن، صدای دو زن را شنیدم که با هم بحث می کردند و درمورد رعایت کردن نوبت به هم تذکر می دادند. من هم رفتم سمت میز و سعی کردم مثل بقیه خودم را آن وسط جا بدهم. اما تقریبا میز جارو شده بود و شیرینهای نصفه و مقداری هم میوه آن وسط مانده بود که دست من نمی رسید.

چه فرقی می کنه چند باشه؟!


حدود ساعت 8 شب وقتی همه از پذیرایی سیر شدند، درباز شد. دوباره خانمها متشخص شدند و به سمت سالن رفتند. انگار فضای آن سالن طوری بود که همه را اینطوری می کرد! از صندلی ها خبری نبود، به جای آن سالن تقسیم بندی شده بود و از شماره یک تا 20 هر مدل به همراه یک خانم فروشنده و لباسها منتظر ما بودند.

از بلندگو اعلام شد:" برای اینکه خودتان و بقیه را اذیت نکنید ،لطفا براساس شماره هایی که نوشتید به غرفه ها سر بزنید."

تقریبا جلوی هر غرفه دو سه خانم ایستاده بودند و در مورد مدل ، رنگ و سایز صحبت می کردند.من هم جلوی غرفه 14 رفتم. هرچند که لباس خوبی بود اما بیشتر قیمت آن کنجکاوم کرد؛ "یک میلیون و 200 هزار تومان"

خانم فروشنده بدون مکث توضیح می داد که لباس مارک است، سنگها نقره و کار دست هستند و هزارتا چیز دیگر. یک خانم دیگر هم داشت در مورد رنگهای دیگر لباس سوال می کرد. عذرخواهی کردم و به سراغ غرفه های دیگر رفتم. قیمتها نجومی بودند و واقعا تعجب برانگیز.

آمدم جلوی در و کمی از غرفه ها فاصله گرفتم، تازه متوجه شدم که چند نفر از همان مدلها در سالن راه می روند و خانمها را راهنمایی می کند.

انتهای سالن هم یک میز بود که خانم جوانی با یک دفتر و خودکار نشسته بود و چیزهایی را می نوشت.جلو رفتم و متوجه شدم که او مثلا صندوقدار است. کسانی که لباسی را انتخاب کرده بودند شماره، رنگ و سایز را به او می گفتند، او هم یادداشت می کرد و به دو خانم دیگر که آنجا بودند سفارش می داد تا می آوردند. بعد هم پول را می گرفت و در صندوق کنارش می گذاشت.

از او پرسیدم معمولا خیلی فروش دارید؟ خیلی تعجب کرد و گفت: "چطور؟" گفتم: " آخه قیمتها خیلی بالا هستند." شانه هایش را بالا انداخت و گفت: "چه فرقی می کنه چند باشه؟ فکر می کنی چقدر برای کسانی که اومدند مهمه؟ ماهی یکبار شوی لباس داریم. هربار همینقدر شلوغ میشه و خرید می کنند. بیشتر چهره ها هم تکراری هستند و هر ماه می یان."

کار با بیمه

ساعت 10 شب بود و همان هیاهو و رفت و آمدها ادامه داشت. انگار کسی خسته نشده بود. صندلی خالی پیدا کردم و نشستم. خانم دیگری هم نشسته بود و دائم در حال اس ام اس زدن بود. با غر گفت: "چند بار گفتیم که اینترنت اینجا رو فعال کنید. آنتن هم که ندارم".

پرسیدم: خیلی اینجا می می آیید؟ سرش را بلند کرد و گفت:" هر ماه می یام، اما لباسهای ماه قبل بهتر بودند.اینبار اصلا خوشم نیومد. منتظرم خواهرم خرید کنه بریم."

پرسیدم: "برای شما که این همه هزینه می کنید بهتر نیست خود ترکیه خرید کنید؟ ". دوباره سرش را بلند کرد و گفت:" من که هر ماه نمی تونم بلند شم برم ترکیه، اینجا لباسها همه برند هستند و مطمئن هستم اصلند. بعد هم بیشتر برای تفریح می یام. ماهی یه بار یه پنج شنبه رو اینطوری پر می کنم. بده؟ تازه با دوستام قرار می زاریم میایم،خیلی هم خوش می گذره. سه تا از دوستام مدل هستند، به من هم پیشنهاد کار دادند اما چون خودم پرستارم نمی تونم وقت بزارم."

پرسیدم: مدلهای اینجا حقوق می گیرند؟ گفت: "آره تازه بیمه هم هستند.چون تمام وقت باید باشی. از دوشنبه تا جمعه از ساعت 10 صبح تا هر وقت کار تموم شه. باید لباسها رو بپوشند، سایزشون مشخص بشه کلی اصول و قاعده دارند. من سه تا از دوستام اینجا کار می کنند. یکیشون هم رشته خودم هست.دو تای دیگه هم زبان خوندند. دوستم می خواد از طریق اینجا بره فرانسه."

سوالهای من هنوز تمام نشده بودند اما او بلند شد و رفت سمت غرفه 8.

پایان خوش

ساعت 11 و نیم شب بود. بعد از خستگی طولامفرط، رفتم تا از سالن خارج شوم. همان موقع خانم لباس جنوبی که ابتدای ورودم کارتم را خواسته بود پرسید:" خرید نداشتین؟" گفتم نه. گفت: از مدلها خوشت نیومد یا سایزت نبود؟" چیزی نداشتم بگویم برای همین خداحافظی کردم و خارج شدم.

 سپاس شده توسط sheyda 00 ، *mana* ، فرشته پاک ، @Raha@ ، mahsanana ، مه لقا ، محمد ، نثار ، ملیکا ، Afshin
2014/06/08, ساعت 18:40
ارسال: #2
RE: گزارشی از یک شوی لباس زیرزمینی
Blush خب بعضی ملت هم پول دارن اینطوری خرج میکنن هییییییییییییی روزگارBlush

قدر زمان حال را بدانید که گذشته هرگز برنمی گردد و آینده شاید نیاید.
 سپاس شده توسط sheyda 00 ، نثار ، mahsanana ، Afshin
2014/06/08, ساعت 20:54
ارسال: #3
RE: گزارشی از یک شوی لباس زیرزمینی
اره مانا جووون
الان این شو های لباس خیلی مد شدند
اینم بگم که خیلی هاشونم فقط الکی گرونن ملت ساده ام میرن و پول هاشونو حروم می کنن

چه کسی باور کرد جنگل جان مرا اتش عشق تو خاکستر کرد...
 سپاس شده توسط فرشته پاک ، *mana* ، نثار ، mahsanana ، Afshin
2014/06/09, ساعت 08:53
ارسال: #4
RE: گزارشی از یک شوی لباس زیرزمینی
من علاقه ای به این چیزها ندارم
پول حروم کردن هUndecided

آدم ها فقط آدم هستند نه بیشتر و نه کمتر
کمتر از چیزی که هستند نگاهشان کنی:آنها راشکسته ای
و بیش تر از آن حسابشان کنی آنها تورا میشکنند


 سپاس شده توسط نثار ، Afshin
2015/03/10, ساعت 10:43
ارسال: #5
RE: گزارشی از یک شوی لباس زیرزمینی
ولی من خیلی دوس دارم ی بار برم. هنوز نرفتم خو

" آنجا كه راه نيست ، خداوند راه را مي گشايد... "
 سپاس شده توسط Afshin
« قدیمی تر | تازه‌ تر »
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  باید طبق سلیقه شوهرم لباس بپوشم Afshin 1 3,211 2015/10/06 ساعت 20:24
آخرین ارسال: @Raha@
  گزارشی از قبیله ای که آدم خوار هستند!! + عکس @Raha@ 0 1,334 2015/03/09 ساعت 12:39
آخرین ارسال: @Raha@
  گزارشی از یک بازار متفاوت تهران +عکس Afshin 0 1,791 2015/02/18 ساعت 02:07
آخرین ارسال: Afshin
  سیلی خوردن بازیگر زن هند به خاطر لباس کوتاهش parisaaaa 0 1,413 2014/12/17 ساعت 20:32
آخرین ارسال: parisaaaa
  «ابليس»، خواننده زیرزمینی، دستگير شد Afshin 0 1,950 2014/12/16 ساعت 14:59
آخرین ارسال: Afshin
  درخواست جدایی یک زن به خاطر لباس زشت شوهرش Afshin 0 1,517 2014/11/25 ساعت 02:37
آخرین ارسال: Afshin
  افشای دروغ‌هایی که الهام اصغری درباره لباس و رکورد خود به مردم گفت Afshin 6 5,809 2014/07/05 ساعت 10:36
آخرین ارسال: rbabak62
  حضور آقایان در شوی لباس خانم ها Afshin 2 3,040 2014/07/05 ساعت 09:44
آخرین ارسال: rbabak62
  گورستان پر از لباس و مرگ مرموز دختر دانشجو Afshin 1 2,535 2014/05/31 ساعت 08:45
آخرین ارسال: @Raha@
  پیرمرد 72 ساله مانکن لباس زنانه!! + عکس @Raha@ 1 2,938 2014/05/27 ساعت 15:09
آخرین ارسال: نثار

پرش به انجمن: