دوستی با بدن
از کجا شروع کنم به نوشتن ، با کلمات دو حرفی نمی توانم در مورد بدن بی نهایت بنویسم،چگونه می توانم در یک صفحه از مفهوم لامسه بگم؟
شاید من باید از بدن خودم شروع کنم. وقتی این را می نویسم، بدنم در رختخواب من است ، جایی که چند ساعت گذشته در آنجا بوده ام ، با یک درد شدید گرم که در فضای بین ناف و استخوان معده من قرار دارد، درگیر است. در اینجاست که من باید به یاد بیاورم از تمام اقداماتی که در من انجام می شود، بدون هیچ تلاشی و یا اجازه ای از جانب من، مشغول هستند. مانند تنفس، این اجزا ازانرژی ناشناخته ای تغذیه می کند و به کار خود ادامه می دهد که من اکثر اوقات کاملاً از آن بی خبر هستم.