با کم‌ رویی خداحافظی کنید

آیا می‌توانید آخرین باری را که درون یک اتاق در میان افراد غریبه ایستاده بودید، به یاد بیاورید؟ آیا آن موقع احساس خجالت و بی‌دست و پایی کردید؟ آیا وقتی می‌خواهید از کسی یک سؤال کوچک بپرسید، خجالت می‌کشید و حتی برای پرسیدن تاریخ و ساعت، ضربان قلبتان تند می‌شود؟ آیا وقتی می‌خواهید برای انجام یک معامله یا خرید به کسی مراجعه کنید، مردد می‌شوید، آیا این احساس شما را از زندگی عقب نگه داشته است. صرف‌ نظر از درونگرا یا برونگرایی افراد، همه انسان‌ها در زندگی و در بعضی شرایط و مسائل احساس خجالت می‌کنند. از لحاظ اجتماعی فقط افراد درونگرا کم‌رویی را تجربه نمی‌کنند. کم رویی عبارت است از احساس بدی که فرد در مقابل اطرافیان دارد. در این بحث به عادت‌ها و راه‌های مقابله با این مسأله خواهیم پرداخت.

چرا افراد خجالت می‌کشند؟
همه ما به دلایل مختلف و درجات متفاوتی این حس را تجربه می‌کنیم؛ اگرچه دلیل آن اغلب بین افراد مشترک است و به یکی از موارد زیر ختم می‌شود:

۱) تصویر ضعیف از خود: این مسأله می‌تواند از دوره نوجوانی افراد شکل گرفته باشد؛ زمانی که ویژگی‌های منحصر به فرد ما برای اطرافیان‌مان جالب به نظر نمی‌رسد و ما فکر می‌کنیم آنها بی‌ارزش هستند و سعی می‌کنیم خودمان را شبیه دیگران کنیم و در نتیجه دیگر خودمان نیستیم و حتی احساسات‌مان، احساسات واقعی ما نیست. این افراد معمولا حتی نمی‌دانند توانایی‌ها و استعدادهای واقعی‌شان در چیست؛ فقط فکر می‌کنند هر شخص دیگری نسبت به آنها جالب‌تر و بهتر است.
۲) فکر کردن بیش از حد به خود: هنگامی که در کنار دیگران هستیم، نسبت به کارهایمان و آنچه انجام می‌دهیم، حساس‌تریم؛ به خصوص وقتی که در مرکز توجه همه باشیم. این فکر، در ما اضطراب ایجاد می‌کند و باعث می‌شود تمامی حرکاتمان برای خودمان سئوال‌ برانگیز باشد و فکر کنیم آنها را اشتباه انجام داده‌ایم! این مسأله می‌تواند افکارتان را به شکل یک کهکشان مارپیچی به سمت پائین سوق دهد.
۳) برچسب زدن: وقتی که خود را یک فرد خجالتی می‌شناسیم و این برچسب را روی خودمان می‌زنیم، از لحاظ روانی به مرور با این احساس خو گرفته و زندگی می‌کنیم و شاید برای همیشه در ما باقی بماند. هنگامی که برچسب عمل یا صفتی را به خود می‌زنید، آن صفت به صورت ثابت روی شما باقی می‌مانند و با همان زندگی خواهید کرد.

درک کمرویی خود
نوع کمرویی خود را شناسایی کنید و دریابید که چه تأثیری بر زندگی شما دارد. همان لحظه که احساس خجالت می‌کنید، فکر می‌کنید چه چیزی شما را نگران می‌کند و در چه موقعیت‌هایی این حس به شما دست می‌دهد.

توجه به خودآگاهی
دریابید که جهان و نگاه همه افراد به شما نیست و مردم آنقدر گرفتاری دارند که فرصتی برای نگاه کردن به شما نخواهند داشت. به جای اینکه دائم نگران خود باشید و خودتان را تماشا کنید، خودتان را یکی از افراد دیگر و جزء یکی از آنها بدانید. خود را در برابر موضوعی که منجر به خجالتی شدن شما می‌شود مسلح کنید و افکار خود را در اختیار بگیرید، اولین قدم مبارزه و غلبه بر کم‌ رویی، آگاهی و رفتن به سوی هرگونه تغییر و یا بهبود زندگی است.

متمایز بودن
باور کنید شبیه دیگران بودن خسته‌کننده و کسل‌کننده و داشتن تفاوت‌ها خوب است. در واقع بپذیرید که شما مثل افراد عادی و معمولی جامعه نیستید و نمی‌خواهید آن‌گونه باشید. شبیه بقیه بودن شما را خوشحال نخواهد کرد. بپذیرید که ویژگی‌های منحصر به فردتان می‌تواند شما را از بقیه متمایز کند.

خودتان را دوست بدارید

یاد بگیرید از خودتان قدردانی کنید و احساسات و استعدادهای خاص خود را دوست داشته باشید. یک نامه عاشقانه برای خودتان بنویسید و کارهایی را انجام دهید که از آن لذت می‌برید. از بدن خود بابت زحماتی که کشیده است، تشکر کنید. زمانی را به خویش اختصاص دهید و به خودتان رسیدگی کنید.

یافتن نقاط قوت خود
همه ما ویژگی‌های منحصر به فرد و شیوه‌های متفاوتی برای بیان خود داریم. دانستن این مساله بسیار اهمیت دارد که اگر هر کاری را به طور کامل انجام دهیم، خوب و عالی است، حتی اگر با شکل عام و عادی آن متفاوت باشد. اگر همه افراد یکسان باشند، جهان، جای کسل کننده‌ای خواهد شد.  کاری را که در آن مهارت دارید، پیدا کرده و روی آن تمرکز کند. شناسایی توانایی‌هایتان، اعتماد به نفس و رضایت خاطر را در شما افزایش خواهد داد و کمک خواهد کرد خودتان را بهتر بشناسید.  خواهید دید که چگونه قدرت منحصر به فردتان، به شما یک امتیاز داده و باعث مزیت و تفاوت شما از دیگران خواهد شد.

تمرکز بر روی دیگران
به جای تمرکز بر ناراحتی‌ها و افکار خود و موقعیت‌های اجتماعی، بر افراد دیگر تمرکز کنید و حواستان به آنچه که آنها می‌گویند، باشد. سعی کنید از دیگران چیز یاد بگیرید و از آنها در موردشان سؤال بپرسید و با آنها ارتباط برقرار کنید.

تنفس عمیق
اضطراب و ترس را می‌توان کنترل کرد اگر یاد بگیرید برای غلبه بر آنها چطور محکم باشید. یکی از روش‌های ساده برای کنترل این احساسات و رسیدن به آرامش، کشیدن نفس عمیق با چشم‌های بسته است. هنگامی که نفس عمیق می‌کشید، فقط بر روی تنفس خود تمرکز کنید. در حالی که از همه افکار بد دور هستید، نفس عمیق بکشید و عمل بازدم را به آرامی انجام دهید. روش دیگر، یوگا است. از هنگامی که شروع به دم و بازدم می‌کنید، آنها را بشمارید. کم‌کم شمارش دم را کنار گذاشته و فقط بازدم‌های خود را شمارش کنید؛ مثلاً چهار عدد تنفس دم برای چهار عدد بازدم؛ بدین معنی که زمان و سرعت بازدم خود را کاهش دهید و در مقایسه با دم، بازدم کمتری داشته باشید. به کار ادامه دهید تا احساس آرامش کنید. این کار را حتی در یک مکان کوچک هم می‌‌توان انجام داد.

رهایی از اضطراب
یکی از تعاریف اضطراب این است که «اضطراب عبارت است از انرژی مسدود شده که باید آزاد شود.» و این انرژی را می‌توان از طریق حرکات فیزیکی آزاد کرد. ورزش‌هایی همچون دویدن و پیاده‌روی، می‌توانند به آزاد کردن این انرژی کمک کنند، همین‌ طور ذهن را به سمت موضوع دیگری منحرف می‌کنند و این به تجدیدنظر در دیدگاه‌ها نیز کمک خواهد کرد. روش دیگر، مراقبه (مدیتیشن عضلات) است. هر قسمت از بدن خود را به مدت ۳ تا ۵ ثانیه سفت و منقبض و سپس رها کنید تا اینکه به بالای‌ سرتان برسید. در این حین، نفس کشیدن را فراموش نکنید.


تجسم موقیعت خوب

خود را در موقعیتی تصور کنید که در آن فردی با اعتماد به نفس و شاد هستید. این فکر به شما کمک می‌کند هنگامی که در آن موقعیت قرار می‌گیرید، همان احساس را داشته باشید. در جای راحتی بنشینید، چشمان‌تان را ببندید و به یک موسیقی آرامبخش گوش دهید و خود را در مکان یا موقعیتی تصور کنید که دوست دارید باشید. به کار گرفتن تمامی حواس به شما کمک خواهد کرد که آن را واقعی‌تر ببینید.

تمرین و تمرکز
کلمات می‌توانند انرژی باورنکردنی به انسان بدهند. آنچه ما بارها و بارها با خود می‌گوییم، ذهن ناخودآگاه‌مان می‌شنود. اگر با خود بگوییم که من ناتوان و بیش از حد در انجام کارها خجالتی هستم، همین اتفاق خواهد افتاد. ما آنچه هستیم که خود می‌‌خواهیم و خودباور داریم. اگر مرتب با خود تکرار کنیم که من فردی بااعتماد به نفس و توانا هستم، ذهن ناخودآگاه ما آن را درک خواهد کرد. اعمال ما همیشه بازگو کننده واقعیتی است که خود می‌خواهیم باشد. اگرچه نمی‌توانیم به خود دروغ بگوئیم، اما تفکر و تجسم مثبت می‌تواند ما را در راه اصلاح الگوهای تفکر قرار دهد.

مقابله با شرایط بد و ناراحت‌ کننده
وقتی موقعیت‌ها و مکان‌هایی را که در آن احساس خجالت می‌کنید، ترک می‌کنید، در اصل کمرویی خود را تقویت کرده‌اید. به جای این کار با آن روبه‌ رو شوید و مقابله کنید. این کار باعث از بین رفتن ترس و رشد شخصیت شما می‌شود. در جایگاه یک ناظر قرار بگیرید و خودتان را بررسی کنید و از خود بپرسید چرا من چنین حسی دارم؟ چه چیزی باعث می‌شود این‌گونه رفتار کنم؟

توقع زیاد از خود
هنگامی که خود را با محبوب‌ ترین و مشهور و موفق‌ ترین افراد مقایسه کنیم که هیچ شباهتی به ما ندارند، در واقع خود را با کمال موقعیت دیگری مقایسه کرده‌ایم و از خودمان انتظار داریم دقیقاً متناسب با آن رشد کنیم و وقتی به آن دست نمی‌یابیم، خود را سرزنش می‌کنیم! بنابراین مشکل در نوع افکار ما است که به ما تعلق ندارند. تصور کاملی از خود داشته باشید و به خواسته‌های دیگران فکر نکنید. تصاویر کامل و بی‌عیب دیگران را رها کنید و اجازه دهید احساسات شما به طور طبیعی جریان یابند.

برچسب نزنید
از اینکه به خود برچسب خجالتی بودن بزنید، بپرهیزید. شما منحصر به فردید و خودتان هستید. شما زیبا هستید؛ هیچگاه فراموش نکنید.

مهارت‌های اجتماعی

مثل تمامی مهارت‌های دیگر، مهارت‌های اجتماعی نیز از طریق تمرین و تجربه رشد می‌کنند. هر چقدر بیشتر تمرین کنید. دفعه بعد آسانتر خواهد شد. اگر قرار است در موقعیت سختی قرار بگیرید، می‌توانید حتی با خود تمرین کنید که چه حرف‌هایی بزنید.

تصور شرایط سخت
بعضی اوقات، به علت کمبود مهارت‌های اجتماعی نیست که موفق نمی‌شویم، بلکه به دلیل کمبود اعتماد به نفس و ترس از شکست است. خود را در موقعیت سخت تصور کنید تا ترس‌تان از آن شرایط و از قرار گرفتن در موقعیت‌های سخت از بین برود. اگر به طور مکرر خود را در آن شرایط تصور کنید، پس از مدتی متوجه می‌شوید که آن شرایط خیلی هم سخت نیستند. ممکن است در وهله اول تصور و پذیرش آن کمی سخت باشد؛ ولی بعد به آن خواهید خندید.

بهترین احساس

رفتن به باشگاه‌ها و رستوران‌ها خوب است، اما نه برای همه افراد. آنچه به شما احساس آرامش می‌دهد، در خود بیابید. فعالیت‌ها و مکان‌هایی را پیدا کنید که بهترین احساس را برای شما به ارمغان می‌آورند. شما مجبور نیستید هر کاری را که دیگران انجام می‌دهند، انجام دهید.

پذیرفتن شکست‌ها
بپذیرید که احتمال دارد از طرف دیگران پذیرفته نشوید؛ اما به خاطر داشته باشید که این بخشی از زندگی است و تمامی افراد آن را تجربه کرده‌اند. شکست بخشی از فرآیند یادگیری است و تو تنها نیستی. در زیر به چند نکته اساسی اشاره خواهیم کرد که از لحاظ ذهنی به شما کمک می‌کنند از قبل آماده پذیرش هر اتفاقی باشید:
هرگز موضوع را شخصی نکنید. شما مقصر نبودید، فقط قرار نبود این اتفاق بیفتد و این بهترین اتفاق ممکن برای شما نبوده؛ پس اتفاق نیفتاده است.
از این موضوع درس بگیرید و فکر کنید تمامی اتفاقات، درس‌های زندگی هستند تا شما به انسان بهتری تبدیل شده و قوی‌تر شوید. اگر از شکست‌ها درس بگیرید، گویا هیچ‌وقت شکست نخورده‌اید و آنها را نعمت‌هایی می‌بینید در ظاهری مبدل.
بلند شوید و بدانید که وقتی دلتان برای خودتان می‌سوزد و به حال خود افسوس می‌خورید، توقف کرده‌ و به جلو حرکت نخواهید کرد و رشد نیز نمی‌کنید. از نو شروع کنید و بی‌جهت انرژی‌تان را هدر ندهید و دوباره سعی کنید.

تمرکز در لحظه

به آنچه که انجام می‌دهید، آگاه باشید. وقتی در حال مکالمه با شخصی هستید، اینکه ظاهر شما چگونه است و چگونه به نظر می‌رسید را فراموش کنید و روی کلمات متمرکز شوید. نحوه بیان و آهنگ صدای و کلمات شماست که شخص را وادار به گوش کردن می‌کند.

ثبت موفقیت‌ها

وقتی نکات گفته شده را رعایت کنید، کم‌کم می‌توانید بر کمرویی خود غلبه کرده و به فکر موفقیت‌های‌‌‌ آینده باشید. شما نسبت به حقایق، به بینش جدیدی رسیده‌اید و می‌توانید خود را متفاوت از قبل ببینید. هنگامی که به این موفقیت‌ها دست یافتید، آنها را در یک دفتر یادداشت کرده و فهرستی از آنها تهیه کنید. با این کار اعتماد به نفس‌تان افزایش می‌یابد و به سمت چیزی حرکت خواهید کرد که می‌تواند برای شما مفید باشد.

مجله دنیای سلامت

زیبــا شــو دات کام

مطالب مرتبط

۴۱ دیدگاه‌

  1. آموزش فن بیان و مهارت های ارتباطی گفت:

    مطالب خیلی خوبی بود ممنون. کامنت های دوستان رو خوندم و میخوام بگم غلبه بر مشکل کم حرفی که طبیعتا با خجالتی بودن فرق داره راهکارهای خودش رو داره. مهمترین دلیل کم حرفی ترس از قضاوت شدن توسط دیگرانه. این افراد بیش از اندازه به نظر دیگران در مورد خودشون فکر میکنن. پس لازمه در قدم اول دیدمون رو از منفی به مثبت تغییر بدیم و بعد روی افزایش اعتماد به نفس و خوباوری کار کنیم و بعد روی بیانمون کار کنیم.

    [پاسخ]

  2. mahsa گفت:

    سلام من ۱۵سالمه تهران زندگی میکنم اما همه ی اقوام و فامیلا مشهد هستن به همین خاطر سالی۲یا۳ بار به مشهد سفر میکنیم توی جمع دوستام خیلی راحتم چون هر روز اونارو میبینم و تاحالا نشده دوستام بهم بگن ک کم حرفی و ساکتی اما توی جمع فامیل ک کمتر میبینمشون خیلی کم حرف میزنم خودم از این کم حرفی متنفرم اما نمیتونم کاریش کنم ینی اصلا حرفی به ذهنم نمیرسه
    ی بار ک حدودیک ماه مشهدبودم بهتر شده بودم اما بعد ک رفتیم تهران و بعد چندماه برگشتیم مشهد همه میگفتن کم حرفی و…کلا اعتماد ب نفسم خیلی پایین میاد حتی وقتی با ی نفر تلفنی حرف میزنم نمیدونم درمورد چی صحبت کنم
    خلاصه میترسم این کم حرفی مشکلای بیشتری ایجاد کنه اگه چندتا راه حال پیشنهاد کنید ممنون میشم

    [پاسخ]

  3. علی گفت:

    سلام
    منم دقیقا همین مشکل رو دارم.
    این مشکل از بچگی با من بود ولی نه خیلی زیاد، پیش خانواده ،دوستان و اقوام راحت بودم و
    میتونستم حرف خودم رو بزنم
    ولی الان ۱۸سالمه وخجالتیم خیلی شدید شده:
    پیش اقوام نمیتونم حرف بزنم و میترسم یکی از من سوال کنه منم خراب کاری کنم و مسخره شم
    تا یکی ازم سوال میپرسه تو کلاس یا پیش اقوام تموم دست و پا هام میلرزه صدام بم و ضعیف میشه.
    پاسخ و حرفم رو فراموش میکنم .
    تا میخوام بر م جایی (بانک، اداره ای،مغازه و…) یه سوال بپرسم ۱۰۰ بار با خودم کلنجار میرم
    که اگه کسی منو مسخرم کنه چی….
    اگه آبروم پیشه همه بره چی‌‌‌‌‌…….
    وقتی میبینم دوستام اجتماعی هستند و پیش همه راحت حرف خودشون و میگن .
    بعضی وقتا از خودم بدم میاد، میگم ای کاش تو دنیا نبودم .
    خلاصه دوستان دارم با این بیماری عذاب میکشم. تو رو خدا منو راهنمایی کنید.
    اگه امکان داره پاسخ رو به ایمیل بفرستید.خیلی ممنون تشکر.
    ببخشید اگه طولانی شد.

    [پاسخ]

  4. علی گفت:

    سلام
    منم دقیقا همین مشکل رو دارم.
    این مشکل از بچگی با من بود ولی نه خیلی زیاد، پیش خانواده ،دوستان و اقوام راحت بودم و
    میتونستم حرف خودم رو بزنم
    ولی الان ۱۸سالمه وخجالتیم خیلی شدید شده:
    پیش اقوام نمیتونم حرف بزنم و میترسم یکی از من سوال کنه منم خراب کاری کنم و مسخره شم
    تا یکی ازم سوال میپرسه تو کلاس یا پیش اقوام تموم دست و پا هام میلرزه صدام بم و ضعیف میشه.
    پاسخ و حرفم رو فراموش میکنم .
    تا میخوام بر م جایی (بانک، اداره ای،مغازه و…) یه سوال بپرسم ۱۰۰ بار با خودم کلنجار میرم که اگه الان برم تو کسی منو مسخرم کنه چی….
    آبروم پیشه همه بره چی‌‌‌‌‌…….
    وقتی میبینم دوستام اجتماعی هستند و پیش همه راحت حرف خودشون و میگن .
    بعضی وقتا از خودم بدم میاد، میگم ای کاش تو دنیا نبودم .
    خلاصه دوستان دارم با این بیماری عذاب میکشم. تو رو خدا منو راهنمایی کنید.
    اگه امکان داره پاسخ رو به ایمیل بفرستید.خیلی ممنون تشکر.
    ببخشید اگه طولانی شد.

    [پاسخ]

  5. مینا گفت:

    سلام من مطالبتونو خوندم.خوب بودن ولی احساس میکنم مشکل خجالتی بودن افراد با خوندن این چیزا حل نمیشه.من خودم یه دختر ۲۰ ساله ام ک از بچگی خجالتی بودمو الانم هستم .وقتی وارد یه جمع میشم چ غریبه چ آشنا دست و پامو گم میکنم هول میشم زانوهام میلرزه تپش قلب شدید میگیرم اصلا حتی نمیتونم کاری انجام بدم مثلا چیزی از تو کیفم دربیارم یا درو ببندم یا هرچی.فقط زودتر میگم برم ی جایی ک کمتر بهم توجه بشه.اوایل بهتر بودم ینی فقط کم روییم در حد کم حرفی بود اصلا این علائم تپش قلبو لرزش دست و اینارو نداشتم ولی به مرور که سنم بالا رفت بدتر شدم.خیلی مطلب خوندم راجع به این موضوع ولی دردی رو دوا نکرده .سعی میکنم توی جمع زیاد نشون ندم که این مشکلو دارم ولی مثلا خدا نکنه تو کلاس استاد صدام کنه یا ازم درس بپرسه به حدی هول میشم که همه میفهمن چقد استرس دارم و اصلا حتی یه کلمه ام نمیتونم حرف بزنم.بارها و بارها واسه این مشکل تحقیر شدم تو جمع پیش ادمای غریبه فامیل دانشگاه ولی بازم سعی میکنم بهشون فکر نکنم.من حتی نمیتونم ی متنو سرکلاس یا تو جمع بخونم وقتی شروع میکنم به خوندن هی میگم تلقین نکنم به خودم که نمیتونم ولی ناخودآگاه افکار مزاحم میان سراغم واقعا دیگه بریدم.الان تو آستانه ازدواجم مراحل خاستگاریم انجام شده ولی انقد نگرانم ک وقتی عقد کنم پیش خونواده شوهرم یا خود شوهرم حرکتی انجام ندم که مسخرم کنن یا بهم بخندن چون به شدت بهم میریزم افسردگی شدید میگیرم.برای همین مشکلم پیش روانپزشک رفتم بهم دارو داد تا چن روز خوردم وقتی دیدم اثری نداره قطعش کردم .این مشکل داره زندگی منو نابود میکنه.ببخشید خیلی طولانی شد .ممنون میشم کمکم کنین .

    [پاسخ]

  6. احمد گفت:

    عرض سلام و احترام!
    بنده حدود دو سال است از حس شدید کمرویی رنج می برم که حتی حاضر نیستم با گروهی یا محفلی حتی از محیط کاری ام فرار می کنم حتی دور یک میز با همکارانم غذا صرف نمی توانم اگر راهکاری مناسبی دارید لطفا رهنمای ام کنید بنده از افغانستان هستم اینجا مراکز روان درمانی هم وجود ندارد.

    [پاسخ]

  7. مهربون گفت:

    دوستان.
    مطالبتون رو خوندم. ما آدم فکر میکنیم حتما اگه مشکل جسمی داشته باشم نیاز به درمان و دکتر داریم. موضوعی که شما بحث کردید با مشاوره و کمک خواستن از یک مشاوره اخلاق و دریا آموختن مهارت ها به خوبی حل میشه.
    به خودمون کمک کنیم:-)

    [پاسخ]

  8. maral گفت:

    دخترمنم ۱۲سالشه همیشه تو جمع فقط جسمش هستش اصلا حرف نمیزنه فقط با دیگران و ب موضوعات دیگران میخنده که نگن گوشه گیره لطفا راهنماییم کنید خسته م ازین بابت

    [پاسخ]

  9. maral گفت:

    سلام /دقیقا دختر ۱۲ساله ی منم مشکل خیلی از شماها دوستان رو داره. ..همیشه معلماش به من تذکر میدن میگن چرا انقد تو کلاس سایلنته. .بخاطر این رفتارش حق تو کلاس داره ضایع میشه. تو جمع مهمونی هم همینطور ولی توخونه خوبه

    [پاسخ]

  10. بی خیال بابا گفت:

    منم همین مشکل رو داشتم و همیشه به من می گفتن کم حرف و خجالتی و… ولی بعد فهمیدم تنها مشکل اینه که نظر بقیه خیلی برام مهم بوده که مثلا فک نکنن دختر پر حرفیه یا خیلی پر رو و بی ادبه،همیشه می خواستم خیلی با شخصیت جلوه کنم که همه خوششون بیاد انگار من مسئول راضی کردن ملتم ، با چند تا از دوستای خجالتی ام که حرف زدم مشکلشون همین بود. بابا ملت هر کار کنی یه چیزی می گن، کم حرف بزنی می گن لاله زیاد حرف بزنی می گن وراجی می کنه، کلا دنبال یه سوژه برای حرف زدن و غیبت ان، غمتون نباشه توی جمع های مختلف هر نظری دارید فقط آگه دیگه خیلی زشت بود نگید در غیر این صورت آزادید هر چی می خواید بگید مطمین باشید چیزی که ما می خواهیم بگیم ولی می ترسیم و نمی گیم که مثلا پر حرف و بی ادب جلوه نکنیم حرف روتین و معمولی آدمای دیگه اس که اگه به ذهن خودشون می رسید حتما می گفتن… از همین الان هرچه تو ذهنتان هست فقط از فیلتر حیا رد کنید و بگید بقیه فیلتراتون رو هم بندازید تو جوب… یا حق 🙂

    [پاسخ]

  11. رویا گفت:

    سلام من از بچگی خجالتی و کم رو بودن الانم که ۲۲ سالمه اصلا نمیتونم تو جمع حرف بزنم یعنی هیچ حرفی به ذهنم نمیرسه پیش خانواده ی خودم خیلی راحتم ولی تو جمع خانواده ی شوهرم خیلی خجالت میکشم از یه طرف من ترکم خانواده ی شوهرم فارس یه جاری دارم که سوژه میکنه منو وقتی ازم سوال میپرسن فقط با جواب اره یا نه جواب میدم یا وقتی احوال پرسی میکنن با جواب ممنون یا مرسی جواب میدم از ترسه اینکه لهجه داشته باشم هیچ حرفی واسه گفتن ندارم وقتی تو جمه میشینم خیلی اضطراب و نگرانم همش خدا خدا میکنم تا کسیرازم سوال نکنه یا باهام هم صحبت نشه اوایل زندگی اهمیت نمیدادم میگفتم عیب نداره یه مدت که بگذره بهتر میشم ولی الان میبینم روز به روز دارم بدتر میشم دیگه خسته شدم به شوهرم میگم که باید با همه قعط رابطه کنی دیگه نمیدونم چیکار باید بکنم

    [پاسخ]

  12. مسعود گفت:

    سلام ممنون ازمطالبتون عالی بود.من ازبچگی بخاطرهمین کم رویی وکم حرفی وخجالتم خیلی سختی کشیدم خیلی جاها نتونسم‌ حرفموبزنمو وحقمو بگیرم همیشه ازاین مشکل رنج میبرم والانم همین شده مشکل بزرگ توزندگیم وچ دانشگاه رفتنم بخاطرهمین موصوع دارم کسی ک دوسش دارم وازدست میدم بخاطرخجالت نتونسم ب پدرمادرم موصوع روبگم تروخدا کمکم کنید.یاعلی

    [پاسخ]

  13. mz گفت:

    سلام منم مشکل خیلی از شماهارو دارم یعنی اصلا کمرو و خجالتی نیستم ولی موضوعی برای صحبت کردن پیدا نمیکنم واس همین بهم میگن کم حرف خجالتی اگه کسی مشکلش حل شده راهنمایی کنه ممنون

    [پاسخ]

  14. زینب گفت:

    ممنون از مطالبتون کمک کننده بودن

    [پاسخ]

  15. زینب گفت:

    من نمیتونم اصلا حرف بزنم یعنی نمیدونم چی بگم.خیلی اذیتم آخه اطرافیانم رنج میبرن اصلا نمیتونم بحثی و شروع کنم یا توضیح بدم خیییییلی دلم میخواد حرف بزنم ولی نمیدونم چی بگم لطفا کمکم کنید

    [پاسخ]

  16. فائزه گفت:

    من فک میکنم کم رو نیستم یعنی اگه حرفی داشته باشم میگم و خجالت نمیکشم یا اگه حقم جایی بخواد پایمال شه جلوی طرف وای میستم و مظلومم نیستم.ولی بعضی وقتا با دوستام یا بقیه حرف واسه گفتن ندارم خب اونا میان صبح تا شبشونو تعریف میکنن ولی من دوس ندارم واسشون تعریف کنم همه زندگیمو یا مثلا اونا ماهواره میبینن میان سیر تا پیاز تعریف میکنن یا مثلا معلم خیاطیمون دائم حرف میزنه یا میگه ای کجام درد میکنه مریضم و اینا یا از پسرش تعریف میکنه…خب من موضوعی ندارم یا حرفی ندارم با اونا بزنم برای همین هم کلاسیهام یا معلم خیاطیم فک میکنه من ساکت و کم حرف و مظلومم…مگه هرکی کم حرفه مظلومه در ضمن من کم حرف نیستم اونا فکر میکنن چون ب دوست صمیمیم گفتم خندش گرفت…من با معلمم ک ۳۰سال ازم بزرگتره چه حرفی بزنم
    بچه های کلاسمونم همشون دوس پسر دارن یا در مورد پسر حرف میزنن یا شوخی های زشت میکنن برای همین من همیشه تنهام..

    [پاسخ]

  17. مجید گفت:

    سلام من خیلی خجالتی هستم ۲۴سالمه اما نمیتونم تو کلاس از روی متن بخونم کنفرانس بدم اصلا نمی تونم حرف بزنم قلبم تند میزنه نفس نفس میزنم که جلوی پیشرفتم را میگیره چکار کنم کمکم کنید

    [پاسخ]

  18. asma گفت:

    سلام من دختری کم حرف و خجالتی هستم و ب تازگی ازدواج کردم شوهرم ا این رفتار من کنار نمیاد. همیشه کلی حرف تو ذهنم هست ولی وقتی میبینمش دهنم بسته میشه و نمیتونم چیزی بگم من ۲۲ سالمه لطفا کمکم کنید نمیخام زندگیم خراب بشه

    [پاسخ]

  19. امین ** گفت:

    سلام. ممنون از پیشنهاد هاتون. تاثیر گذار بود

    [پاسخ]

  20. حامد گفت:

    یک جهان تشکر از سایت بسیار خوبتان

    [پاسخ]

  21. سجاد گفت:

    سلام
    واقعا کم رویی درد بزرگیه وباعث میشه خیلی انسانها استعدادشون کور بشه با اینکه واقعا هوش خوبی دارن.
    متشکرم از مطالبدون امیدوارم مشکل همه حل بشه

    [پاسخ]

  22. hossein گفت:

    سلام.خیلی ممنون از توضیحاتتون.
    من خیلی با خود حرف میزنم ولی فقط تو ذهنم.نمیتونم حرفامو به زبون بیارم.مثلا تو کلاس جواب همه سولایی که استاد میپرسه میدونمو نمیتونم بگم یا وقتی میگم یا توو جمع صحبت میکنم خود به خود سرخ میشمو صدام میلرزه و باعث میشه تمرکزمو از دست بدم.بدون اینکه خودم بخوام.
    لطفا اگه میشه توضیحات بیشتری رو برام میل بزنین.شاد باشید.

    [پاسخ]

    سعید پاسخ در تاريخ آوریل 29th, 2014 19:05:

    دوست من کافیه خودتو از همه بالاتر و داناتر بدونی.همین

    [پاسخ]

  23. eso گفت:

    خب یه کاری کن که بتونی

    [پاسخ]

  24. elnaz گفت:

    سلام منم این مشکل رو خیلی وقتا دارم.مطلب خیلی خوبی بود.ممنون

    [پاسخ]

  25. امین گفت:

    سلام. خیلی ممنون از توضیحاتتون. لطفا اگه میشه توضیحات بیشتر رو برام میل بزنین. تشکر

    [پاسخ]

  26. مبینا گفت:

    من خیییییییییییلی خجالتی ام!هر کاری هم میکنم نمیتونم!

    [پاسخ]

  27. حمید گفت:

    خیلی خیلی خجالتی ام چطوری رهای یابم.راهنمایم کنید لطفا

    [پاسخ]

  28. بهروز گفت:

    عالی بود

    [پاسخ]

  29. علیرضا گفت:

    سلام

    [پاسخ]

  30. سعيد گفت:

    سلام
    بزودی برای ارائه‌ی مطلبی در مقابل جمعی همه فرهیخته، باید آماده شوم احتیاج به یک‌منبع برای رسیدن به اطمینان به نفس داشتم برای مقابله با کم رویی برای مبارزه با ضعف نفس ،
    خدا را سپاس مطالب شما راه را به من نشان داد امید است با تمرین و ممارست روز خوبی را داشته باشم.
    با تشکر

    [پاسخ]

  31. سارا گفت:

    سلام منم کم حرفم به تواناییام در حضور جمع اعتماد ندارم خیلی برام سخته این که به این خاطر کسایی رو که دوست دارم از دست دادم به کی بگم؟

    [پاسخ]

  32. Saeed گفت:

    سلام به همگی.
    منم دقیقا مشکل بعضی از دوستان رو دارم یعنی کمرو نیستم ولی موضوعی واسه صحبت کردن پیدا نمیکنم. از بسکه دیگران بهم میگفتن کمرو هستی خسته شدم. حالا فهمیدم من اصلا کمرو نیستم ولی از بسکه تلقین کردم رفتارهایی شبیه کمروها رو پیدا کردم.
    من هیچکدوم از حالت های کمرویی بهم دست نمیده ولی بخاطر همین کم حرفیم دوستای زیادی ندارم و برقرار کردن رابطه با دیگران هم یه خورده واسم سخته. کم حرفی بد دردیه!!!!
    از مطلبتون ممنون.

    [پاسخ]

    سارا پاسخ در تاريخ می 3rd, 2012 07:43:

    درکت میکنم ولی به این نتیجه رسیدم هیشکی جز خودمون مهم نیست.

    [پاسخ]

    eso پاسخ در تاريخ سپتامبر 25th, 2013 12:44:

    منم همین طور
    حالا که میبینم خیلیا دیگه مثل خودم هستن دیگه ناراحت نیستم

    [پاسخ]

  33. Su گفت:

    Any time I refer to this website I see too many information. There are many useful subjects that are discussed in details. Very rarely we find such great website in Persian language. I really enjoyed it. I wish all of you the best.

    [پاسخ]

  34. دلک ابادی گفت:

    سلام و خسته نباشید.
    مطلب با کمرویی خداحافظی کنید را خواندم و خیلی جالب بود. راستش یه سوال داشتم اگه ممکنه راهنماییم کنید این که من خیلی کم صحبت هستم مخصوصا در جمع یا در برخورد های اولیه در گذشته فکر میکردم خجالتی هستم ولی فهمیدم که خجالتی نیستم و فقط کم صحبت می کنم و از این مسئله ناراحت هستم و نمیدانم چطوری مشکلمرا حل کنم. مثلا وقتی یه نفر بهم میگه چرا اینقدر کم صحبتی پیش خودم میگم : خوب چی بگم ؟ / خوب چی بپرسم؟ در واقع حرفی توی ذهنم نمیاد که بگم .

    [پاسخ]

    Su پاسخ در تاريخ اکتبر 6th, 2011 06:02:

    Salam to دلک ابادی
    I would like to give a short answer to your inquiry. I believe if people don’t talk they can not be known by other people. Usually we must speak out until people know what is going on with our thought or our beliefs. I am sure reading and getting more informative in different types of subjects is great help to open discussion with others. In fact, we have to find our confidence with exploration within books and magazine and all other media.

    [پاسخ]

    سارا پاسخ در تاريخ ژانویه 7th, 2012 19:51:

    دلک ابادی : منم دقیقا همین مشکل رو دارم و خیلی تو مخم میره .نمیدونم راه برخورد باهاش چیه.البته من به حالت های کسایی که این حرف رو بهم زدن دقت کردم خاستم مثل اونا بشم اما دیدم اکثرا حرف های الکی و بیخود میزنن و من دلم نمیخاد مثل اونا حرف بزنم.از طرفی هم از گوشزد کردن اینکه کم حرفم خیلی دلم میگیره.نمیدونم باید چیکار کرد

    [پاسخ]

    مینا پاسخ در تاريخ دسامبر 22nd, 2013 11:51:

    دلک ابادی وساراجون من هم دقیقا مشکل شماهارو دارم من حتی نمیتونم باپدرم راحت صحبت کنم من هیچ دوستی ندارم بجز دخترای فامیل که از کودکی باهم بزرگ شدیم واسه همین باهاشون احساس راحتی میکنم مثلا تومهمونی ها همش بهم گوشزدمیکنن حرف نمیزنه یکی میگه مجسمه است یکی میگه لاله یکی میگه حرف زدن بلدنیست

    [پاسخ]

  35. مهین گفت:

    با سلام و تشکر فراوان از مطلب بسیار خوب و اموزنده تان
    موفق و پیروز باشید

    [پاسخ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده − 6 =