چگونه ارتباطات آسیب دیده یا قطع شده را بهبود بخشیم؟

هیچ ایامی بدتر از زمانی نیست که ارتباط بین دو دوست یا همکار خوب یا یک زوج عاشق، به هر علتی خراب شده باشد و علیرغم اینکه هر دو طرف از دوری یکدیگر رنج می‌برند اما هیچکدام پیشقدم نشوند تا دوباره این ارتباط آسیب دیده را بهبود بخشند

همیشه برای شروع دوباره امید هست. ارتباطات بین دو نفر که یکدیگر را بسیار دوست دارند، ممکن است ناگهانی و بعضا بدون دلیلی چندان جدی، از بین برود و چیزی جز نفرت باقی نماند. اگر واقعا مایلید که ارتباطات قطع شده خود با دیگران را اصلاح کرده و کدورت‌های ایجاد شده را از میان بردارید تا آخر مطلب با ما باشید.

وقت بگذارید

این قطعی ارتباط، فرقی نمی‌کند یک طرفه باشد یا دو طرفه. هر یک از طرفین باید برای از بین بردن کدورت ایجاد شده و برقراری مجدد ارتباط وقت بگذارند. باید تمام خشم‌هایی که از هم دارند را آزاد کنند و تمام صدماتی را که از یکدیگر دیده‌اند، ‌فراموش کنند تا بتوانند به آرامش برسند و بتوانند تصمیم گیری درستی داشته باشند.

برای برخی مردم گذر از این مرحله، فقط چند روز یا چند هفته طول می‌کشد. برای برخی هم ممکن است ماهها یا حتی سال‌ها طول بکشد. زمان رسیدن به این مرحله اهمیتی ندارد و مستقیما به ویژگی‌های شخصیتی هر کس بستگی دارد.

حساس باشید

اگر آغازگر این جدایی شما بودید قاعدتا زمان رسیدن به مرحله‌ی جبران، برای شما کوتاه‌تر خواهد بود. اگر طرف مقابل شمامایل باشد همه اشکال ارتباطی‌اش با شما را قطع کند، هرگز سعی نکنید او را متقاعد کنید زیرا نمی توانید و نباید کسی را وادار به انجام کاری کنید.

با گام‌ها و اقدامات کوچک شروع کنید

با اقدامات کوچک سعی کنید طرف مقابل خود را از لحاظ ذهنی آماده کنید. مثلا یک ایمیل یا یک پیامک می‌تواند آغازگر خوبی باشد. از گفت و گوی طولانی بپرهیزید زیرا به لحاظ طبیعت انسانی صحبت کردن در باره گذشته،‌ در این مرحله نمی‌تواند ایده خوبی باشد.

عذرخواهی کنید

اگر در شکسته شدن این ارتباط شما مقصر هستید، حتما باید صمیمانه عذرخواهی کنید. اگر رفتار شما طوری باشد که طرف مقابل حس کند که چندان هم از آسیبی که وارد کرده‌اید پشیمان نیستید، این آشتی به وقوع نخواهد پیوست.

مثبت باشید

سعی کنید در کلام و در عمل مثبت باشید. حتی در جایی که طرف مقابل شما هم حضور ندارد، ‌از مسیر مثبت خارج نشوید، ‌زیرا ممکن است حرف‌های احیانا منفی که شما جاهای دیگر و در غیبت دوست خود مطرح کنید هم به طریقی به گوش دوستتان برسد و رغبت او را برای ترمیم این ارتباط از بین ببرد.

با احترام رفتار کنید

اگر واقعا تصمیم دارید ارتباط آسیب دیده‌ای را اصلاح کنید، حتما احترام آمیز رفتار کنید. حتی در حضور دیگران هم بهتر است چیزی در مورد اتفاقاتی که بین شما افتاده صحبت نکنید. به این روش حتی حسادت دیگران را هم بر نمی انگیزید.

صادق باشید

زمانی که موقعیت مناسب شد و خواستید در باره علت کارهایی که کردید که باعث شد به ارتباط‌تان آسیب برسد،صحبت کنید در مورد اشتباهاتی که مرتکب شدید صادق باشید. دروغگویی نه تنها کمکی به شما نمی‌کند بلکه اگر حقیقت ماجرا از جایی دیگر کشف شود، کار بدتر خواهد شد.

پایه و اساس را بر دوستی بگذارید

کلید اصلاح ارتباطات، صرف نظر از اینکه بخواهید صمیمیت گذشته را دوباره پیدا کنید یا حتی صمیمی تر از گذشته بشوید، داشتن یک دوستی قوی و محکم است. بیاموزید که دوستانه صحبت کنید، ‌احترام یکدیگر را حفظ کنید و مانند دوستان خوب به هم بچسبید. بسیاری از زوج‌های موفق زندگی، کاری یا تحقیقاتی، در ابتدا دوستان بسیار خوبی برای هم بوده‌اند.

گرچه حل کردن مشکل یک ارتباط می‌تواند مرحله‌ای بسیار سخت در زندگی باشد اما هر ارتباط شکست خورده‌ای درس‌هایی در مورد خود شما است که شما را برای فصل دیگری در زندگی آماده می‌کند.
هیچگاه از پیشقدم شدن برای زنده کردن یک ارتباط از بین رفته نترسید. یک نفس عمیق بکشید و به خاطر داشته باشید که دوست شما هم منتظر شماست.

برقراری مجدد یک ارتباط می‌تواند تاثیر بسزایی در شادمانی و آرامش بخشیدن به روح شما داشته باشد. داشتن یک دوست خوب و نزدیک، شادی و آرامش خاصی برایتان به ارمغان خواهد آورد.

گاهی اوقات برای جبران یک اشتباه خیلی دیر می‌شود و ناگهان دیگر دوستی وجود ندارد که شما بخواهید برایش جبران اشتباه کنید. پس تا زمان هست و دوست شما هم هست، گذشته‌ها را جبران کنید و با هم سفر خوبی به سوی جاودانگی داشته باشید.

همشهری آنلاین

زیبــا شــو دات کام

مطالب مرتبط

۲۸۶ دیدگاه‌

  1. رضا گفت:

    سلام من واسه همتون دعامیکنم که همتون رابون خوب وعالی باشه شمارو خدا دعام کنین میخوام کسیکه دوسال دوست بودم ازکلاس چهارم تااول کلاس ششم رابطه مون عالی بد نمیدونم اصلا چطوری شد که بامن قهر شدالان میخوام حرف سایت رو انجام بدم و بانامه کار روشروع کنم شمارو خدا دعاکنین

    [پاسخ]

  2. مجتبی گفت:

    سلام دوست عزیز ،من مجتبی ۳۳ساله هستم همیشه سرگرم کار بودم واز ازدواج و رابطه با جنس مونث ترس داشتم و دوری میکردم تا سال۹۵ به اسرار خانواده با یه دختر ۲۵ساله اشنا شدم النته با آگاهی کامل خانواده ها ،،حدود ۶ماه باهم بودیم خیلی به هم وابسته شدیم تا خرداد ۹۶ هم باهم خیلی خوب و خوش بودیم ولی یهروز زنگم زد گفت من نمیتونم با تو باشم و اصلن قصد ازدواج ندارم و گوشیو قطع کرد هرچقدر زنگش زدم اس زدم که چی شده فقط پیام میده که مزاحمم نشو برو دنبال زندگیت من تو زندگیم هیچ دوست دختری یا رابطه ای با جنس مخالف اصلن نداشتم الان حدود ۱۰ماهه به هیچ وجه حاضر نیست ببینمش و باهام حرف نمیزنه و جواب پیام هم نمیده ،ولی بدبختانه خیلی بهش وابسته شدم و حاضرم هر کاری انجام بدم تا دوباره بیاد تو زندگیم ۱۰ماهه گذشته خیلی اذیت شدم شبا عکساشو میبینمو بغضم میترکه دیگه چند ماهه سر کار هم نمیرم کارم آزاده مغازه دارم خیلی احتیاج به کمک دارم خاهشن برادرانه راهنماییم کنین،ممنون

    [پاسخ]

  3. Parnia گفت:

    سلام من یه دختره۱۵سالم.من حدود۱ماهونیم بایه پسره ای هستم واقعاعاشقشم حاضرم بخاطرش زندگیمم بدم،من گاهی اوقات کارایی میکردم که ازدستم آزرده میشدبهشم حق میدم بیشتره کارای ماهم دعوایه ولی بازم دوسش دارم چندباربهم گفت واسه همیشه قیدموبزن وهردفه من نمیدونم بگم مث چی زجه میزدم وهم میخواستم بگم خدافظ میگفتم بیافراموش کنیمواینجورحرفاتااین که امروزبهش گفتم حالم بهم خورده ازاین کارامون اخلاقامون باهم بدشده بهم گفت میدونی چیه مهرت ازدلم رفته مث سابق برام نیستی منم بهش گفتم خب بگوواسه همیشه خدافظ دیگ اونم گفت خدافظ.من واقعاعاشقشم حتی اگه واسه همیشه هم اززندگیم بره من بازم دوسش دارم چون اولین کسی بودکه عاشقش بودم.نمیدونم اونم منودوس داره یانه الان واقعابابت حرفی که بعش زدم پشیمونم نمیخوام اززندگیم بره.

    [پاسخ]

  4. alireza گفت:

    سلاممن چند ماهه که عاشق یه دختری شدم ول کار با هم خوب بودیم تا چند وقت پیش توی یه عروسی بود ی پسر جوونی از اینایی که زن بچه دارن ولی دنبال دخترا هستن من رفتم پیشش نشستم که ببینمش روبه روش بودم تا اینکه دیدم بهش چشمک زد و اون دختره رفت اونطرف اون شب اصلا توی صورتم نگاه نکرد میدونم که عاشقمه ولی از دستم ناراحته نمیدونم چه جوری از دلش در بیارم لطفا کمکم کنید اگه اون باهام خوب نشد من خودمو میکشم

    [پاسخ]

  5. sara گفت:

    سلام توروخدا هرکی میدونه بهترین راه حل چیه بهم بگه انجام بدم. من ۴سال با پسری بودم که تک بود از لحاظ چهره هیکل تیپ رفتار شخصیت حرف زدن هیچی کم نداشت. منم هیچی کم ندارم از چهره وهیکل. روز اولی که همو دیدیم پیشونیمو بوسید گفت بعد یکسال از یکی خوشم اومد قول بده حرمت نگه داری احترامم برام مهمه چون عاشق یکی بودم ۳سال باهاش بودم حرمت شکست خیانت کرد پشیمون شد هرچی زجه زد نبخشیدمش یکسال از کسی خوشم نیومد حالا ک ازت خوشم اومده حرمت نشکن . عشقم فوق العاده احساسی بود هیچی برام کم نداشت هیچی .عاشق همه چیش بودم تمیزیش مرتب بودنش مثل خودم بود چون من خیلی سخت سلیقم توعمرم فقط عاشق این شدم. خیلی روزای خوب و عاشقی داشتیم همه حسرت میخوردن. تواین ۴سال یه تو بهش نگفتم دیوونه وار عاشقشم بودم همیشه بهم میگفت عاشق مودب بودنتم عاشق شخصیتتم من فوق العاده بودم براش اونم همینطور دیوونه وار همو میپرستیدیم.جدا از این عاشق مادرش بودم چون عشقم پسرش بود همیشه حال مادرشو میپرسیدم.پدرش هم فوت کرده بود. یه روز تحت مشکلات حاد خانوادگی بودم و بحث با پدرم.و کلی گرفتاری دیگه حالت جنون داشتم. و حالم اصلا خوب نبود سر یه جریانی بهش فوش مادر دادم فوش پدر دادم و کلی توهین و فوش و بی حرمتی اونقد حالم بد بود نفهمیدم چی گفتم بلاکش کردم بعد دوهفته درش اوردم. تا دوماه هم حالم بد بود معذرت خواهی نکردم بعد دوماه ک حالم خوب شد کلی گریه کردم التماس کردم زجه زدم برگرد گفت حرمت شکستی نمیتونم توو چشات نگاه کنم وقتی فوش پدرمادر بهم دادی . هرروز میرفتم محلشون ببینمش ک ی بار دیدمش ازم فرار کرد باعصبانیت گاز داد رفت. یک ماهه از التماسام گذشته هنوز برنگشته از همه جا بلاکم کرده. سری اخر ک التماس کردم گفت چطور میتوتی توو چشمام.نگاه کنی وقتی اینهمه فوش دادی. بخدا من باورم نمیشه من بودم بهش فوش دادم من ک یه توام بهش نگفتم… احساس میکنم شیطان کمکم کرد من چ طور فوش ب مادرش دادم وقتی عاشق مادرش بودم.شب روزم گریس شدم پوست استخووون .خودخوری میکنم اینهمه خوب بودم ب خاطره شرایط روحیم همه چی خراب شد… چه کار کنم پسر سرسختیه اردیبهشتیه هرچی بهش پیله کنم بدتر میشه توروقران کمکم کنید شدم جنازه چکارکنم برگرده

    [پاسخ]

  6. کارن گفت:

    سلام من یه پسرم ۲۰ سالمه از خانواده نسبتا ثروتمند ولی هنوز سینگلم .فک میکنم دلیلش اینه خیلی کم روام یا اعتماد به نفسم خیلی پایینه قیافمم خوبه ولی نمیدونم چرا هیچ دختری نگام نمیکنه یا عاشقم نمیشه . لطفا راهنماییم کنین .

    [پاسخ]

  7. By gg گفت:

    سلام من دختری هست خیلی دوسش دارم اونم منو دوس داره خیلی قصدازدواج داشتیم ولی الان ازم میترسه چکارکنم بازم منو بخواد

    [پاسخ]

  8. محمد گفت:

    سلام من دختری هست خیلی دوسش دارم اونم منو دوس داره خیلی قصدازدواج داشتیم ولی الان ازم میترسه چکارکنم بازم منو بخواد

    [پاسخ]

  9. Pashiman گفت:

    سلام من حدود ۱ سال با یکی دوست صمیمی بودم و خیلی با هم خوب بودیم تا این که یک روز رفتم در خونشون و خواهرشو دیدم واقعا خیلی خشکل بود تصمیم گرفتم بهش بگم دوست دارم و براش یه دستبند خریدم ولی اون رفت به برادرش یعنی دوستم گفت و اون هم کلی بهم فحش داد و بام قهر کرد ولی اصلا فکر نمیکردم کار با اینجا بکشه و الانم خیلی پشیمونم دلم میخواد منو ببخشه و بازم دوس خوبم باشه

    [پاسخ]

  10. آوا گفت:

    ببخشید من حدود ٣ سال با پسری دوست بودم و خانواده های ما هم درجریان بودید و دوشنبه ی هفته ی پیش سره یه موضوع خیلی الکی باهم بحث کردیم و از هم خدافظی کردیم ، روز اول بعد از جداییمون برام مهم نبود ولی بعد از اون خیلی بی قرارم و دوست دارم دوباره با رابطه قبلم برگردم ، چه کاری باید انجام بدم؟؟؟

    [پاسخ]

  11. Mahdi گفت:

    سلام من دوماه عاشق یک زن شدم باهم در ارتباط بودیم خیلی باخودم درگیر بودم که کارم اشتباس نکن ولی احساسم قویتر بود اون حامله بود بعد یه ماه بچه اش مرد و الان فکر میکنه باعثش من بودم متنفر شده از من من هیچ ارتباط جنسی نداشتم باهاش لطفا کمکم کنین خیلی دوسش دارم خیلی

    [پاسخ]

  12. f.n گفت:

    سلام من یه دختر ۱۵ ساله ام مشکل اینه که روابط اجتماعی بسیار ضعیفی دارم وتا حالا به هر نحوی تونستم یه دوست خوب پیدا کنم سریع هم از دست دادم مشکل اینه خیلی ساکت و کم حرفم از دوره نو جوانی به بعد اینطوری شدم کمبود اعتماد به نفس هم دارم چند وقت پیش توی مدرسه با یک نفر دوست شدم که خیلی دوسش دارم ولی اون باهام سرد شده و برای خودش یه اکیپ تشکیل داده می خواستم ببینم چجوری میتونم دوباره بهش نزدیک بشم و آیا صلاحه که بهش نزدیک بشم یا نه احتمال زیاد میدم که به خاطر ترحم باهام دوست شده لطفا راهنماییم کنید که اگه خواستم با شخص دیگه ای هم دوست بشم دیگه از دستش ندم.

    [پاسخ]

  13. fatemeh گفت:

    سلام
    من یک دوست صمیمی داشتم خیلی خیلی باهم خوب بودیم تا اینکه یک روز وقتی همگی بادوست هامون دورمون جمع بود یم اون رومیز معلم نشست ومن هم رومیز روبه روی معلم چند بار به پام لگت زد ومن گفتم که این کارو نکن ولی باز پاش به پام خورد منم به پاش گد زدم بعد یک دختر گفت برای چی به پای دوستم لگدمیزنی ودوستم هم ازروش اومد منم ازرولج رفتم پیش رشیدی نشستم خلاصه به خاطر این موضوع باهم دعواقهریم ودرحال حاضر کسی که داره برای دوستی مون پافشاری میکنه منم حالا بعضی باهاش حرف زدن می خود از من معذرت خواهی کنه چی کار کنم کی مقصره ناراحتی ؟

    [پاسخ]

  14. ..نداا گفت:

    سلام
    من چند وقته با عشقم تموم کردم ینی اون تنهام گذاشت سر چیزای الکی که خیلی سریع قضاوت کرد باور کنید عاشقشم با اینکه میگه از چشم افتادی دوسال پنهانی دوسش داشتم کسی هم خبر نداش اما الان که خودش فهمیده دوسش دارم اونم میگه منم قبلا دوست داشتم ولی کاش مرده بودمو کاراتو نمیدیم توروخدا کمک کنید تا بهش ثابت کنم که من کاری نکرد

    [پاسخ]

  15. پدرام گفت:

    اقا من چهار ساله که با یکی دوستم ابته بودم داشتیم برای گروه های المپیاد ریاضی نفر جمع می کردیم ایشون گفت تو بیا تو گروه ما گفتم ا چه خوب باشه فکر خوبیه رفتم توی گروهشون بعدش من که از گروه همکلاسیام بخاطرش جدا شدم اون رفت جای من تو گروه گرفت وقتی بهش گفتم فقط می خندید بهش گفته دیگه باهاش حرف نمی زنم گفت بدرک منم دیگه باهاش حرف نزدم فرداش اومد گفت شوخی کردم منم آرامش خودم از دست دادم و جوابشو دادم گفتم گفتم فکر نکمی کنم آدم اجازه داشته باشه با بزرگترش شوخی کنه و واقعا ادم نباید با کسایی که تو زندیگشون فقط درس خوندن کاری داشته باشه با اینکه ناراحت شد و التماس کرد ولی گفتم دیگه فایده ندره دیگه باهاش کاری ندارم به نظرتون باهاش آشتی کنم

    [پاسخ]

  16. پیمان گفت:

    بهترین دوست زندگیمو دارم از دست میدم خییلی دوسش دارم اونم داشت ولی الان هیچی دوسم نداره صد بار التماسش کردم برگرد ولی محلم نگذاشت خیلی تلاش کردم بی ثمر مونده چکار کنم روز ها خواب ندارم از فکرش چکار کنم😔😔😔

    [پاسخ]

  17. طاها گفت:

    سلام .شما میگید فراموش نکنید طرف مقابل هم منتظر شماست. طرف من واقعا ازم دل زده شده ولی من حاظرم هرکاری کنم برگرده
    حتی احتمالا با کسی دیگه آشنا شده طبق گفته خودش
    واسه من راهی مونده یعنی؟؟

    [پاسخ]

  18. Che Guevara گفت:

    سلام
    من نمیخوام داستان بگم ولی خلاصه میگم امیدوارم بنده رو راهنمایی کنید دوستان من به صورت ۲ سال خورده شایدم دو سال نباشه با یه خانم آشنا شدم و علاقه خودم رو به ایشان در مورد ازدواج بیان نمودم و همینطور ایشون همدیگر رو خیلی دوست داریم من هنوزم دوستش دارم منتهی از سوی خانواده من رنجیده شده و یه سوء تفاهم کوچیک بوجود آمده هست که من بی تقصیر بودم یعنی گوشی من گم شده بود و ایشون حدود ۲۰ روزی میشد از من بی خبر بودن و بنده اولش که گوشیم گم شده بود در جریان گذاشته بودم که در اولین فرصت گوشی میخرم منتها به خاطر یه مشکل جدی نتونسته بودم گوشی تهیه کنم و از سوی خانواده من دچار مشکل شده و حال ایشون کینه ای شده و بگو مگو هایی بین ما رخ داده و مجبور شده من رو بیخیال بشه و چند هفته هست که جواب تلفن و اس ام اس بنده رو نمیدهد و اجازه صحبت کردن و توضیح حضوری رو نمیدهد من نمیخواهم از دستش بدهم و بین ما خیانت هم رخ نداده که اینگونه رفتار میکند حال دوستان راهی هست که این وضعیت رو بشه درست کرد یا نه؟ یا به طور کلی به قول معروف پرنده از قفس پرید همون جریان نباشه

    [پاسخ]

  19. goli گفت:

    چند ماه با پسری صحبت میکردم ک در این مدت علاقه ی شدیدی بهم پیدا کردیم در حدی ک فکرشو نمیکردیم کسی بخواد از هم جدامون کنه.حالا چند هفته ای میشه ک دوس دخترش سابقش سر و کله اش پیدا شده دختری ک به خاطر خیانت ازش جدا شده بود پسر رو تهدید کرده ک آبروی من و اونو میبره و رسوایی درست میکنه.ی بار سمت من اومد و دوس پسرم کلی باهاش صحبت کرده ک دیگه سمت من نیاد و بعد از اون نیومد رابطه ی من با دوس پسرم کم کم سرد شد تا در نهایت ازهم جدا شدیم دوس پسرم علاقه ای ب اون دختر نداره و قبل از اینکه جدا بشیم گفت که هیچ کدوم از حرفای دختره رو باور نکنم و برای ی مدت مجبوره ک باهاش حرف بزنه
    من واقعا بدون اون نمیتونم.لطفا راهنمایی کنین از ی طرف اون دختره ک بهش گفته اگه سمت من بیاد آبروی منو میبره از ی طرف هم خودش ک حتی وقتایی ک اون نیست هم ی پیام بهم نمیده.این رابطه ارزش برگشتن داره؟؟

    [پاسخ]

  20. محمد رسولی گفت:

    حذوذ یک ماهه که با صمیمی ترین رفیقم ارتباطی ندارم و این از سمته اونه و اون خواسته خیلی بهش نیاز دارم کمکم کنید

    [پاسخ]

  21. مسعود گفت:

    من خیلی دوسش دارم و غیر اون به کسی فک نکردم فقط یه حرف زدم به دختری که ازم بزرگتره و حتی متاهل بدون اینکه به حسی داشته باشم به خدا چیکار کنم قهر کرده فک کنم جدیه😭

    [پاسخ]

  22. morteza گفت:

    با سلام همسری بسیار مهربان داشتم که برایم حاضر بود هر کاری بکنه منم حسابی دوستش داشتم ودازم ولی نمیدونم بخاطر ترس از دست دادنش بود خیلی اذیتش کردم خیلی یه مدت که قهر کرد و رفت تازه فهمیدم چه فرشته ای رو از دست دادم یهر بهانه و کلکی بود برگردوندمش ولی گفته بود که اگه بره دیگه بر نمیگرده حالا که اومده کاملا یخ و سرد شده حتی حاضر نیس ج سلاممو بده خیلی تلخ شده ولی با این حال من دیگه حاضر نیستم از دستش بدم حتی فقط با حضورش تو خونه ازتون خواهش میکنم راهنماییم کننین چیگار کنم تا گرما دوباره به خونم برگرده

    [پاسخ]

  23. مبینا گفت:

    سلام من ۴ماهه مادرم از رابطم با دوست پسرم فهمیده و فکر میکنه ما باهم رابطه ای داشتیم و اصلن بهم اعتماد نداره خسته شدم دیگه مخام با مادرم حرف بزنم بلکه یه ذره هم شده بهم اعتماد کنه ولی نمیدونم چطوری شروع کنم یا چی بهش بگم که باورم کنه و اعتماد کنه

    [پاسخ]

  24. رها گفت:

    ببخشیدکی به من پاسخ میدید؟
    من خیلی سختمه. پشیمون شدم از اینکه نامزدی کردم. من وافعا بدون اون نمیتونم.
    لطفا راهنمایی کنید

    [پاسخ]

  25. رها گفت:

    من دختری۱۷ساله هستم دوساله بایک پسر۱۹ساله عاشق هم هستیم. من توی یه محیطی هستم که دخترا سن کم ازدواج میکنن.و من خاستگار های زیادی داشتم و به همه بخاطر اون جواب منفی دادم. ولی من و اون تفاوت سنیمون کمه.اون همیشه غصه میخورد بخاطر همین موضوع.تا اینکه من یبار بهش گفتم یکی از اقواممون دوساله خاستگارمه و ول نمیکنه و خیلی سمجه . اونم بهم گفت که من تازه مبخام برم دانشگاه و بعدم سربازی شیش هفت سال طول میکشه. ممکنه تاهفت سال دیگه پشیمون بشیم و نمیخام تو زندگیت بخاطر من خراب بشه اگه خاستگارخوب داری ردش نکن .مبدونم که الان ازگفته هاش پشیمونه.ولی من حاضربودم همه جیز رو بخاطرش تحمل کنم. خیلی دوسش دارم.
    دیگه نمیدونم چی شد بهویی به اقواممون که خاستگارم بود جواب مثبت دادم و الانم شده نامزدم.ولی من از همون رور یه روز خوش ندیدم. نمیتونم دوری عشقم رو تحمل کنم.چندروز پیش به عشم گفتم من مبخام برگردم ولی اون گفت که دیگه فایده نداره و از چشمم افتادی با این کارت و. ..اون خیلی خیلی مغرور و کله شقه. نمیدونم جدی حدی ابن حرفو بهم زد با ابنکه هنورم منو مبخواد ولی بخاطر خودم که بلاتکلیف نباشم اینجوری بهم گفت…
    من همش تو فکر اینم که نامزدیمو بهم بزنم وبرگردم . اخه نمبتونم دیگه دوریشو تحمل کنم.
    لطفا راهنمایی کنید من جبکار کنم؟
    چجوری بفهمم که اگه نامزدیمو بهم برنم اون بازم منو قبول میکنه؟؟
    بخدا دارم دیوونه مبشم. هر روز گربه گریه گریه

    [پاسخ]

  26. رها گفت:

    من۱۷سالمه دوساله بایه پسرهستم۱۹سالشه هردومون عاشق هم بودیم ولی تفاوت سنیمون برای ازدواج کم هست.
    اون بمن گفت که هنوز زوده که بخوایم به ازدواج فکرکنیم واین حرفا. نمیدونم بخاطر من این حرفو زد با بخاطر موقعیت
    خودش. امسال تازه مبخادبره دانشگاه و بعدشم سربازی.
    منم تو یه محیطی هستم که دخترا توسن کم ازدواج میکنن. خب خاستگارای زیادی داشتم. یکی ازپسرای اقواممون دوساله خاستگارم هست و ول نمیکرد. منم بخاطرعشقم همه خاستگارام روردمیکردم. تا ابنکه عشقم اینجوری بهم گفت که ممکنه بعداپشیمون بشیم نمبخام زندگبت بخاطر من خراب بشه و تو موقعیت های خوبی برای ازدواج داری بهشون فکر کن…. منم تو شرایط سختی قرار گرفتم و بالاخره با پافشاری های خاستگارم همبن اقواممون دیگه مجبوری بهش جواب مثبت دادم. ولی از اون روز دیگه یه روز خوش ندیدم. هرروز گریه و زاری هرروز اعصاب خوردی و بی حوصلگی. یکماهی میشه نامزدی شدم ولی مبخام بخاطر عشقم نامزدیمو بهم بزنم.
    از عشقم پرسیدم که اگه اون بخواد من برمیگردم ولی اون گعت که دیگه الان فایده نداره و از چشمم افتادی.
    من مبدونم که هنوزم دوستم داره ولی نمیدونم بخاطر غرورش این حرفو زد با بخاطر خودم گفت که برم سر زندگبم؟!
    نمبتونم درکش کنم. من اصلا طاقت دوریشو ندارم ولی اون خیلی مغروره. من نمیدونم چبکار کنم . میخام نامزدیمو بهم بزنم .بنظرتون کارم اشتباهه؟
    توروخدا راهنماییم کنید

    [پاسخ]

  27. ففففف گفت:

    شما خیلی کار اشتباهی کردی….من شما رو مقصر میدونم.شما در عین حال هم به نامزدت خیانت کردی وهم به رفیقت.متاسفم.

    [پاسخ]

  28. Rush گفت:

    من حدود ۱۰ سال هست که با یه دختر دوستم الان ۲۶ سالمه از شونزده سالگی باهاش هستم قبلا یه دوستی ساده با یه پسر دیگه داشت در حد تلفنی بعد از ۵ سال که از دوستیمون گذشت یه اس مس سر گوشیم اومد که به اون پسره پیامک داده بود اشتباه فرستاده بود. منم از لجش رفتم با یه دختر دیگه دوست شدم در حد زنو شوهر باهم بودیم ولی بعد از ۱ سال پشیمون شدم اومدم باش نزدیک ۳ ساال‌ هیچی واسم کم نزاشت مثل زن شوهر واقعی بودیم ولی الان یک ساله که ازم فرار میکنه نمیدونم چشه دیگه دوست نداره حتی دستش بهم بخوره حس میکنم رابطمون خیلی سرد شده یکم راهنماییم کنید که رابطمون بهم نخوره ممنون میشم

    [پاسخ]

  29. pari گفت:

    قطعا اشتباه از شما بوده ک با وجود اینکه نامزد داشتی همچین کاری کردی و درعین حال دونفرو تو زندگیت داشتی و هردو رو وابسته کردی کاری ازت برنمیاد چون زن داری حداقل زندگی فعلیتو نابود نکن اشتباه از تو بوده ک دختره حالش اینجور شده اما دیگه کاریه ک شده راه برگشتیم نیس اونم میدونست نامزد داری نباید ب تو دل میبست پس بذار تو حال خودش باشه ی روز فراموش میکنه

    [پاسخ]

  30. الهه گفت:

    عشق من با ۱۴ تا دختر بهم خیانت کرد ، دروغ گفت، خیلی چیزا رو ازم پنهان کرد، به جای عکس خودش
    عکس یه پسر دیگرو دانلود کرد و فرستاد و گفت خودم ولی دروغ بود آخرشم گفت با من دوست شده تا دقو دلی شکست عشقیش رو سرم خالی کنه چطوری ببخشمش

    [پاسخ]

  31. بب گفت:

    سلام در محل کار پسری هست که نمیدونم از من خوشش میاد یا نه در جمع همیشه شوخی می کنه میگه مثلا ما به هم میایم و و… که دیگه اخراش گفت من جواب منفی دادم در صورتی که نه چیزی به من گفت و نه من همه همکاران موضوع رو جدی گرفتن که من خصوصی بهش پیام دادم که من ازت ناراحتم که منو به بازی گرفتی و او گفت من شوخی کردم و فکر می کردم دیگران جنبشو دارن و الان خیلی سرسنگین شده چیکار باید بکنم؟

    [پاسخ]

  32. مهسا گفت:

    مردکه عوضی مرض داری وقتی نامزد داری باهاش دوست شدی خدالعنتت کنه به زنت خیانت میکنی. شما دیگه چجور ادمی هستین فقط میتونم بگم خدا خودش جذای خیانتتو بده اینا حقته ازاول باید فکرشو میکردی.

    [پاسخ]

  33. afsorde گفت:

    salam man ashegh aghamm emroz bekhatere in ke shoharam behem goftesh behem shak dare besyar asabani shodam va baees shodam az ham joda beshim tro khoda mano rahnemai konid bad jor halam kharabe

    [پاسخ]

  34. لیلا سادات گفت:

    آقای طاها اینکه گفتی دلت واسش سوخت همش حرفایی هست که میخوای خودتو توجیه کنی،چون خودت هم دوست داشتی باهاش باشی،چه بسا وقتی که با دوستت بوده آرزو داشتی با تو باشه،الانم اشتباه کردی با وجود داشتن نامزد به رابطه باهاش ادامه دادی ،بدتر از اون اینکه تو روند زندگی خودت را ادامه دادی،ازدواج کردی،ماه عسل رفتی ،خوش گذروندی و این وسط یه نفر را اسیر کردی و یه نفر دیگه یعنی خانمت را فریب دادی،اگر واقعا به فکر دختری که زندگیش را تباه کردی هستی ،کلا رابطه باهاش را قطع کن و اگر میخوای یه ذره کوچیک از گذشته به گند کشیده شده ت را جبران کنی ،یه ادم خوب و درست وحسابی را باهاش آشنا کن تا سرش گرم رابطه جدید بشه ،تو رو فراموش کنه و خوشبخت بشه،هر چند که از حرفات معلومه انقدر خودخواهی که هنوز میخوایی با دختر بیچاره باشی و بازیت را ادامه بدی،خدا گناهانت را ببخشه

    [پاسخ]

  35. taha گفت:

    سال ۹۱یه رفیق داشتم که با یه دختره دوست بود همیشه جلوی من باهاش حرف میزد دختره به نظر خیلی خوب و مهربون می اومد ولی رفیقم ادم هوسبازی بود و همش با دخترای دیگه هم حرف میزد تا اینکه یه بار رفیقم گوشیش شارژ نداشت و از من خواست که گوشیمو بهش بدم تا با دختره حرف بزنه منم گوشیمو بهش دادم بعد چند روز که با دختره بحثشون شد و قهر کردن دختره روی گوشی من پیام داد و حالشو پرسید منم که نامزد داشتم نمیخواستم جوابشو بدم ولی از جایی ک میدونستم دختره خیلی گناه داره و یتیمم هست و کسی رو نداره و این پسره هم همش اذیتش میکرد جوابشو دادم حس ترحم نسبت بهش داشتم دلم میخواست قانعش کنم که قدر خودشو بیشتر بدونه و قید همچین پسرایی رو بزنه چنتا پیام به هم دادیم روز بعدش دختره باز بهم پیام داد انگار از حرفای دیروزم خوشش اومده بود و دنبال کسی بود که درکش کنه یه جورایی از پیاماش فهمیدم که به پدرش خیلی وابسته بوده و بعد از فوتش ب شدت کمبود محبت داشت منم بدم نمی اومد که کمی با پیامام بهش دلداری بدم و ارومش کنم چن روزی گذشت خود منم به دختره داشتم عادت میکردم از طرفی هم نامزد داشتم و بهش هم گفتم که نامزد دارم ولی او ازم خواست که باهاش بمونم که از این وضعیت بیاد بیرون منم قبول کردم و باهاش موندم به مدت ۵سال یعنی طوری بهم دیگه عادت کردیم که حتی روزی نبود که یک ساعتشم نمیشد که از هم خبر نداشته باشیم طول مدت این چند سال بارها و بارها با هم بیرون رفتیم با هم رابطه برقرار کردیم تا اینکه من بهش گفتم باید عروسی کنم چون خانوادم واقعا بهم فشار می اوردن از طرفیم میدونستم که با این کارم دختره نابود میشه مجبور شدم بهش نگم و رفتم ماه عسل بعد که برگشتم بهش گفتم الان یک ماهه که خدا فقط میدونه دختره چه حالی داره چندین بار هم بهش پیام دادم که از اون حالت درش بیارم و باهاش حرف بزنم ولی اون میگه که ازم متنفر شده و نمیخواد دیگه باهام باشه میگه تو نابودم کردی یک ماهه که دارم زار زار گریه میکنم دلم براش میسوزه نمیدونم چطوری باید باهاش حرف بزنم تو رو خدا دوریش داره روانیم میکنه یکی بیاد کمکم کنه

    [پاسخ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 + شانزده =