با خاطرات بد چه کنیم؟!
چند روز پیش مطلبی علمی، تحت این عنوان خواندم که بزودی قرصی به بازار خواهد آمد که خاطرات بد را پاک میکند! موضوع از این قرار بود که دانشمندان در آمریکا موفق شدهاند به طور انتخابی بخشهایی از حافظه ناآرام و ناخوشایند موش های آزمایشگاهی را پاک کنند. با توجه به این دستاورد جدید دانشمندان امیدوارند روزی بتوانند قرصی تولید کنند که قادر باشد خاطرههای دردناک را از ذهن انسانها نیز پاک کند. در این آزمایشها که روی موشها انجام شده، پژوهشگران کالج پزشکی جورجیا توانستند خاطرات را بدون آسیب رساندن به مغز موشها، پاک کنند.
آنها معتقدند از این تکنیک که با تاثیر روی یک پروتئین خاص در مغز عمل میکند، می توان در آینده برای کمک به انسانها درجه غلبه بر رویدادهای ناگوار و مصیبتهای زندگی بهره گرفت. اما سرپرست اصلی این دانشمندان میگوید: برای رسیدن به این نقطه چندین سال و یاچندین دهه وقت برای مطالعه و آزمایش مورد نیاز است. این دانشمندان در مطالعات خود یک مکانیسم مولکولی را شناسایی کردهاندکه می تواند به سرعت بخشهای خاصی از حافظه را حذف کند. به گفته دانشمندان این پروتئین خاص در شکل گیری خاطرات نقش حیاتی دارد. با خواندن این خبر از خودم پرسیدم اگر چنین قرصی به بازار بیاید، آیا حاضرم آن را مصرف کنم و خاطرات بد زندگیام را از ذهنم پاک کنم؟ به این فکر که رسیدم به یاد صدها مراجعی افتادم که سالهاست با آنها کار کردهام. کسانی که هر یک خاطرات بد و ناگوار و گاه وحشتناکی داشتند که شب و روز آنها را عذاب میداد. خاطراتی مربوط به دوران گذشته، به زمان کودکی یا نوجوانی، خاطراتی از بدرفتاریهای والدین یا افراد خاص زندگی، خاطراتی از ناکامیها و شکستها، از بدبیاریها و ناراحتیهای عمیق یا سطحی، کوچک یا بزرگ و به طور کلی خاطراتی که ما را آزار میدهند و گاه به شکل وسواسی در ذهنمان بارها تکرار میشوند.
باغ تصادفی شما!
به نظر من اگر بخواهیم در بارهی خاطرات سخن بگوییم، اول باید در باره زندگی بگوییم. یعنی درباره نگرشی که هر یک از ما در باره زندگی خود داریم. بعضی افراد، زندگی و حوادث آن را، رخدادهایی تصادفی میدانند که بطور کاملا اتفاقی و بی دلیل پیرامون ما رخ میدهند. در مقابل عده دیگری هم هستند که معتقدند که تصادفی در کار نیست و هر چه رخ میدهد دلیلی ظاهری یا باطنی دارد که ممکن است آن را بشناسیم یا از نگاهمان پنهان باشد. اگر شما از دسته اول یعنی از زمره افرادی باشید که زندگی را رخدادی تصادفی میدانند، پس اتفاقات بد و ناهنجاری را هم که روی میدهند تصادفی تلقی میکنید و شاید ترجیح دهید آنها را به هر وسیلهای که شده از ذهن خود پاک کنید. یعنی با خاطرات بد خود مانند علفهای هرزی برخورد کنید که در باغ زندگیتان روییدهاند و ترجیح بدهید که این علفهای هرز و بیهوده را از باغچه خود کنده و دور بیندازید.
اما اگر جزو دسته دوم باشید یعنی زندگی را فرایندی حساب شده و آگاهانه بدانید موضوع چیز دیگری است و در این حالت ترجیح بدهید که بفهمید چرا اصلا این اتفاقات بد یا ناهنجار در زندگیتان رخ داده و چرا این علفهای هرز در باغتان پدیدار شدهاند و معنای هر یک از آنها چه میباشد و سپس با فهم و شناسایی ماهیت آن اتفاقات، از رویش دوبارهشان در باغچه زندگی خود جلوگیری کنید.
مسئولیت خاطرات
شاید بسیاری از افراد دوست داشته باشند از زیر بار مسئولیت اتفاقات بد زندگی خود شانه خالی کنند و بگویند شانس نداشتم، سرنوشتم بد بود، اقبال من چنین بود و از این حرفها. اما واقعیت این است که مسئولیت اتفاقاتی که برای ما رخ میدهد با خود ماست. در واقع هر قدر هم که بخواهیم دیگران را علت اصلی رخدادهای خوب یا بد زندگی خود تلقی کنیم اما این خود ما هستیم که در مقابل آن رخدادها مسئولیت جدی داریم. اگر دقت کنید متوجه میشوید که بعضی از اتفاقات بد و ناگوار بارها در زندگی ما یا اطرافیان ما تکرار میشوند. برای مثال افرادی هستند که چند بار در شغل و تجارت خود ورشکست شدهاند. افرادی هستند که چندین ازدواج ناموفق دارند، کسانی هستند که سالها پشت کنکور ماندهاند و نتوانستهاند قبول شوند. کسانی هستند که هر جا سر کار میروند مورد بیحرمتی یا ظلم قرار میگیرند، یا با هر جنس مخالفی آشنا میشوند سرشان کلاه میرود و … و در نهایت چنین اتفاقاتی برای آنها تبدیل به خاطرات بد زندگی آنها میشود.
ضرورت مرور و مشاهده اتفاقات ناخوشایند
به نظر من هیچکدام از این اتفاقات بد و ناخوشایند، تصادفی نیستند، بلکه بروز آنها در زندگی ما نشانه و علامتی است در باره این که چه چیزی را باید یاد بگیریم؟ چه چیزی را باید از زندگی خود حذف کنیم؟ چه کاری را باید ترک کنیم و چه چیزی را باید به زندگی خود اضافه کنیم؟ و بطور کلی چه تغییری باید بوجود آوریم ؟ اگر جواب این سوالات را پیدا نکنیم متاسفانه همان اتفاقات در زندگی ما تکرار خواهند شد.
هر اتفاقی که برای ما میافتد به خود ما، به رفتارها و کارهایمان، به کلماتی که میگوییم و افراد و چیزهایی بستگی دارد که در زندگی ما حضور دارند. اگر اتفاقات ناخوشایند زندگی خود را مرور کنیم، همیشه در هر کدام از آنها درس یا درسهای زیادی هست که باید کسب کنیم و با توجه به آن درسها تغییراتی در خود و در زندگی خود ایجاد کنیم. باید از بیرون به خودمان و به کارهایی که انجام دادیم نگاه کنیم. خود و اعمالمان را بدون سوگیری از بیرون مشاهده کنیم و بفهمیم دلیل اصلی فلان کار و عمل، دلیل اصلی فلان اشتباه یا خطا، دلیل سکوت و عدم عملکرد مناسب و دلیل صدها رفتار و عملمان چه بوده است؟
گویی در هر اتفاق ناگوار، نوری هست که میتواند ما را هدایت کند تا دیگر در چالهها و چاههای مشابه نیفتیم. اگر بتوانیم مشاهده گذشته و مرور درست آن را به موقع انجام بدهیم، نه تنها بار منفی آن اتفاق، خود به خود از ذهن ما پاک میشود بلکه متوجه میشویم که بدون بروز آن اتفاق ناراحتکننده یا حتی وحشتناک، هرگز نمیتوانستیم رشد کنیم و آنچه را که باید یاد بگیریم. حتی گاهی پاک شدن کامل آن اتفاق ناخوشایند، میتواند برایمان خطرناک باشد.
برای مثال دختر سادهای را در نظر بگیرید که با پسری آشنا شده که قصد سویی درباره او دارد. درباره چنین دخترهایی چه در کتابها و مقالات و چه در ستونهای حوادث روزنامهها تا بخواهید مطلب هست. دختر ساده دل به جوانی که سر راه او سبز شده و از او به عنوان زیباترین دختر دنیا و فرشته آسمانی یاد میکند، دل بسته و همه دارایی خود را به او داده و پسر هم بعد از دزدیدن طلاها و پول و جواهرات و اتومبیل و دهها چیز دیگر ناپدید شده است. دختر باید با مرور گذشته و مشاهده خود در آن رابطه، چیزهای زیادی یاد بگیرد. باید سوالات زیادی را از خود بپرسد و بدانها جواب بدهد. چرا فریب پسر را خوردم؟ چه نیازهایی مرا واداشت تا حرفهای این پسر ناشناس را باور کنم؟ چقدر کمبود محبت دارم؟ چه شد که در مورد او با کسی مشورت نکردم یا به مشورتها اعتنایی نکردم؟ و دهها سوال دیگر. اینک فرض کنید او که همه مال خود را هم باخته است برای رهایی از احساس ناخوشایند خود قرص پاک کننده خاطرات را بخورد در این صورت بدون این که درسی از این اتفاق ناخوشایند بگیرد بارها و بارها با همان اتفاق روبرو خواهد شد.
به نظر من همه خاطرات ما، چه آنها که خوشایند و دوست داشتنیاند و چه آنها که بد و ناگوارند معنا و مفهوم زندگی ما را تشکیل میدهند و معلمان عملی ما هستند. بنابراین اگر هم خواستید حافظه خود را با قرص یا هر روش دیگری پاک کنید، لااقل اول درسهای مهم را بگیرید و چیزهایی را که لازم دارید بیاموزید وگرنه اتفاقات ناخوشایند بارها و بارها در زندگیتان تکرار خواهند شد.
رکسانا خوشابی کارشناس ارشد مشاوره
زیبــاشــو دات کام
خدایا دارم از درد کشیدن دیگه دارم میمیرم تحمل ندارم دیگه…ااااااااااااااااااا خدایااااااا صدامو بشنووووووو به دادم برس….کی باید بخندمممم….
[پاسخ]
سلام
ازخاطرات تلخ هیچی ندارم خاطرات ناراحت کننده دارم که جاش نیست بگم اما فقط میخام امشب بگم از مادرشوهرم خسته شدم ازبس به شوهرم علاقه نشون میده و هی دوست داره ور دلش باشه اون یه شهر دیگس ما شهر دیگه تقریبا۲ساعت راهه ما هر دوهفته باید بیاییم بهش سربزنیم اونم چهارروز ۵ یا۶ یا ۷ روز میشه گاهی یکماه هم میشد خداراشکر کم شد ولی قطع نشد پسرای دیگش که وقت ندارن بیان دخترشم که شهردیگس به قول خودش گوشت لای دندونه مال مردمه نمیتونه تند تند بیاد
این من بیچاره چون بچه نداریم فعلا وقتمون ازاد تره باید مرتب بیاییم ازدستش خسته و ذله شدم ازش بدم میاد هرکاری برام بکنه پیش چشمم ارزشی نداره چون همیشه از خونه ام دورم از رابطه صمیمانه همسرم وقتی پیش مادرشه کم نصیب میشم خونه خودمون شوخی میکنیم شادیم همش باهمیم اینجا نه متاسفانه
بهش بارها گفتم دست از سر زندگی من وردار گناه نکردم که عروس بچه ته تغاری تو شدم ناراحت میشه
یه حرف چندبار میپرسه بهش که میگی میگه چرا بهم نگفتید
میرم از تو کمد دیواری پتو وردارم میگه چرا ازاینجا ور میداری پس چیکارکنم
میرم تو اتاقمون ساعتی اهنگ گوش بدم خلوت کنم باخودم میگه چرا دوری میکنی دیوونم کرده
نمیشه باهاش حرف زد ناراحت میشه گریه میکنه زر میزنه
خسته ام
اینا با شادی بیگانه اند همش غصه دوست دارن همش موج منفی داره ازصبح که پا میشه تا شب که بخوابه همش غصه ونق وغر داره همیش منفی بافی میکنه
خاطرات الان که تلخ هستن هرگز از زندگی من پاک نمیشن دارم باهاشون میجنگم امان از غربت
[پاسخ]
عالی بود ممنون.ولی خاطرات بد خیلی آزار دهندست و ذره ذره آدمو نابود میکنه.
ولی اگر بزاریم ب پای خواست خداقبولش آسون تره
[پاسخ]
با نظرات همه ی عزیزان موافقم,اتفاقات هر چه هم تلخ و بد باشه زمینه ی تکامل ماست.بیشتر ما بخاطر اینکه خاطرات بد تکرار نشه سعی میکنیم مسیر زندگیمونو در جهت درست انتخاب کرده ,و گام برداریم.تجربه کسب کردن با تجربه های خوب وبد میسر میشود.
[پاسخ]
تو زندگی همه ی ما خاطرات خوب وبد هست ولی بعضی ها مسائل بدزندگیشونو فراموش میکنن .هرچنداتفاقات بدوناگواری هست که دل ادمو به درد میاره.از هرچیز باید پند گرفت به قول معصومه جون.فراموشی یکی از نعمتهای بزرگ خداونه هر چیز که ناراحتتون میکنه رو فراموش کنید.شاد وسربلند باشید…
[پاسخ]
زندگی همش خاطره است . بدهاش را به حساب گذشته ها بگذاریم خوب ها را به حساب پس انداز فردا که میشه روشون بیشتر حساب کرد و با یادآوری خوشحال شد . ولی زندگی با دید مثبت همش خوب است حتی بداش هم شاید خوب بودند تا ما عقلمون سرجاش بیاد و همش منم منم نکنیم . موفق باشید معصوم جام
[پاسخ]
سلام
کاملا درسته تمام اتفاقات زندگی ما برای پند گرفتن ماست….به نظر من به خاطرات بد نباید فکر کرد امانباید انها را فراموش کرد
[پاسخ]