چطور رابطه عاطفی ناسالم را تمام کنیم؟

قطع رابطه عاطفی واقعا سخت است و اکثر ما روش درست قطع رابطه را بلد نیستیم. به همین خاطر نه فقط نمی تونیم ناراحتی قطع رابطه رو به حداقل برسانیم، بلکه با رفتارهای اشتباه، اوضاع را بر فرد مقابل سخت می کنیم و خودمان هم وارد وضعیتی می شویم که نمی توانیم رفتارهایمان را نقد کنیم.
برخورد عاقلانه و اخلاقی با کسی که زمانی نگرانمان بوده و دوستمان داشته است، شجاعت می خواهد اما شجاعت همه ماجرا نیست، ما باید بتونیم برای خودمان احترام قائل باشیم و کاری کنیم که دو طرف بعد از این شکست، بتوانند دوباره به زندگی برگردند. این راهکارها شما را در راستای خاتمه دان به این نوع روابط کمک خواهد کرد.

۱- مسئولیت کامل شروع روند قطع رابطه را برعهده بگیرید:
اگر احساسات یا نیازهایتان تغییر کرده است، اگر رویاهاتان دیگر به هم شباهتی ندارد یا زندگی تان در مسیرهایی متفاوت است، شجاع باشید و این را صریح اعلام کنید، نه اینکه طوری با نامزدتان برخورد کنید تا مجبور شود اینها را به زبان بیاورد. وقتی احساس می کنید یک رابطه باید تمام شود نباید مسئولیت گریز شوید و کاری کنید که طرف مقابل خودش به زبان بیاید و بگوید که دیگر نمی تواند ادامه دهد. این باعث نابودی عزت نفس شما می شود، این خاطره هیچ وقت از ذهنتان پاک نمی شود و هیچ وقت فراموش نمی کنید که شجاعانه عمل نکردید.
شما دوست دارید این بار را از دوشتان بردارید و جوری رفتار می کنید که بالاخره طرف مقابل بگوید که دیگر بس است و از این رابطه خسته شده اما این رفتار شما تمام تلقی آن آدم از زندگی را به هم می ریزد. طرف مقابل در ابتدا متوجه نمی شود که شما قصد دارید رابطه را قطع کنید و شروع می کند به پرسیدن این سوالات از خودش: آیا آدم ارزشمندی نیستم؟ آیا غیرجذابم؟ شما آرام آرام این احساس را در طرف مقابل به وجود می آورید که مقصر خودش است. شما به درک او ضربه می زنید و او به آنچه احساس می کند، می بیند یا می شنود اطمینان نخواهد کرد. این نوع بلاتکلیفی می تواند آن را در رابطه های بعدی هم فلج کند. دیگر نمی تواند به از خودگذشتگی یا شایستگی نفر بعدی اطمینان کند.

۲- قطع رابطه را رو در رو انجام دهید
در یک قطع رابطه رو در رو ممکن است اشاره های غیرکلامی را حس کنیم که به ما اطمینان می دهند که همچنان قابل دوست داشتن هستیم. هر چیزی جز قطع رو در روی رابطه، این پیام اضطراب آور را در خودش دارد: «تو اهمیت نداری». عده ای ممکن است فکر کنند با ایمیل زدن، پیامک فرستادن می توانند از تلخی اعلام قطع رابطه کم کنند اما این روش های از راه دور به شخصی که خبر قطع رابطه را دریافت کرده چنان ضربه ای وارد می کند که در رابطه های بعدی اثراتش را خواهیم دید.
وقتی شما هیچ توضیحی د رباره دلیل قطع رابطه نمی دهید، طرف مقابل زمانی خیلی طولانی را صرف این مسئله می کند که چه مشکلی داشته و چه اشتباهی کرده است. این آدم بعد از شما به سختی وارد رابطه عاطفی دیگری می شود. بدون یک پایان قطعی، وارد فکرهای بی پایانی می شویم که در اکثر اوقات به افسردگی منجر می شود. جالب است وقتی ما از راه دور قطع رابطه می کنیم دیر یا زود دچار عذاب وجدان می شویم چون بالاخره می فهمیم که چطور به طرف ضربه زدیم و چقدر کم نگرانش بودیم. ممکن است پنج سال بگذرد و بالاخره از کار خودتان خجالت بکشید. این احساس گناه و خجالت بر روابط بعدی شما هم تاثیر می گذارد

نباید از صداقت چماق بسازید یا همه چیز را فاش کنید. اگر مثلا از نحوه حرف زدن طرف مقابل نفرت پیدا کردید و تا دهنش را باز می کند حالتان به هم می خورد بهتر است این را در دلتان نگه دارید. مهمترین وظیفه شما این است که مراقب اعتماد به نفس طرف مقابل باشید

۳- با وقار رفتار کنید
از آنجا که قطع رابطه یک سناریوی بالقوه انفجاری هست سعی کنید پیش از انجام آن به تک تک توهین هایی که خواهید شنید و تک تک فحش هایی که احتمالا خواهید داد فکر کنید. اینجوری موقع دعوا معقول تر حرف می زنید. محترم شمردن طرف مقابل باعث می شود او هم با احترام بیشتری با شما حرف بزند.

۴- صادق باشید
نباید از صداقت چماق بسازید یا همه چیز را فاش کنید. اگر مثلا از نحوه حرف زدن طرف مقابل نفرت پیدا کردید و تا دهنش را باز می کند حالتان به هم می خورد بهتر است این را در دلتان نگه دارید. مهمترین وظیفه شما این است که مراقب اعتماد به نفس طرف مقابل باشید. طوری بلا سرش نیاورید که نتواند هیچ رابطه موفق دیگری داشته باشد. نمک روی زخمش نپاشید. این شکنجه است. شما قصد دارید یک پیام را به طرف مقابل برسانید «تو آن کسی که من می خواهم نیستی». همین. پس نباید او را به این نتیجه برسانید که مشکل بزرگی دارد و پر از کمبود است.

۵- بی خیال کلیشه هایی مثل «مشکل تو نیستی، منم» شوید
این جمله های تکراری و بی ربط فقط طرف مقابل را به این نتیجه می رساند که ذره ای احترام برایش قائل نیستید و با دم دستی ترین تکه های فیلم ها و سریال ها با آن برخورد کرده اید. شما به طرف مقابل یک توضیح درست (حتی مختصر) بدهکارید. باید به او توضیح دهید که چرا اوضاع آنطور که می خواستید پیش نرفته است،ضمنا نیاز نیست طرف مقابل را وادار کنید که دلایلتان را بپذیرد، به خصوص که چنین بحث هایی عموما به خشونت منجر می شود.

۶- شروع نکنید به تحلیل جزء به جزء ماجرا
این ایده خوبی نیست چون امکان ندارد به توافق برسید. شما می گویید ماجرا اینگونه رخ داده است و طرف مقابل می گوید نه! نه! ماجرا را اشتباه دیدی … جور دیگری بود. این رفت و برگشت های مداوم اکثر اوقات به دعوا یا بدتر از آن منجر می شود. بدتر از دعوا این است که شما در بحث ببازید و طرف مقابل شما را وادار به بازگشت کند، آن هم بازگشت به رابطه ای ناکارآمد که خودتان به دنبال پایان دادنش بودید. چطور رابطه عاطفی را تمام کنیم؟

۷- کامل قطع کنید
برای اینکه جلوی ضربه را بگیرید نگویید که بیا از این به بعد دیدارهای دوستانه داشته باشیم. اینکه به طرف بگویید بیا از حالا به بعد مثل خواهر و برادر باشیم ممکن است احساس گناه شما را از قطع رابطه کم کند اما برای طرف مقابل چیز خوبی نیست. این ممکن است باعث شود او به اشتباه به آینده و بازگشت شما امیدوار شود و این امیدواری جلوی حرکت دو طرف به سمت زندگی بهتر را می گیرد.

۸- موقع خداحافظی قدرشناس باشید
خیلی خوب است که هنگام خداحافظی دوران خوب مشترک را مورد قدردانی قرار دهید و این خوب است که حس ناراحتی تان را (از اینکه امیدهای مشترکتان به رابطه به ناامیدی تبدیل شد) بروز دهید. چنین کارهایی به طرف مقابل ثابت می کند که شخص ارزشمندی بوده است.

۹- به تصمیم طرف مقابل اعتراض نکنید
التماس نکنید تا از تصمیمش صرفنظر کند. وقتی یکدفعه با شما قطع رابطه می کنند بهترین راه این است که بپذیرید این رابطه به پایان کامل خودش رسیده است. اینگونه روند بهبود عاطفی سریع تر می شود. فرد بعد از قطع رابطه، از همه کناره می گیرد اما با گذشت زمان، این کناره گیری اجتماعی کمتر و کمتر می شود و این یعنی شخص در پروسه بهبود قرار گرفته است. این پروسه به شدت حساس است و هر ارتباط یا تلاش برای بازگشت طرف مقابل به او ضربه می زند. اگر به طور ناگهانی یک ایمیل از طرف مقابل به شما برسد ناگهان به او تمایل پیدا می کنید و دلتان می خواهد رابطه دوباره آغاز شود. بنابراین هرگونه ارتباط با شخصی که با شما به هم زده را قطع کنید. نامه ها و کارت پستال هایش را دور بریزید. به او زنگ نزنید و بیخود تلاش نکنید که ردی از او در زندگی تان حفظ کنید.

۱۰- از او شیطان نسازید
این فقط انرژی خودتان را تلف می کند و باعث می شود متوجه نشوید که به بن بست رسیدن یک رابطه دو نفره، تقصیر هر دو نفر بوده است و بی خیال نقشه انتقام شوید؛ چون این باعث می شود که طرف مقابل بیشتر از قبل در تفکرات شما حضور داشته باشد و این یعنی عقب افتادن روند بهبود.

۱۱- درد را به زور از بین نبرید
بعد از مرگ یک عزیز، پایان یک رابطه بلندمدت یکی از بزرگترین ضربه های احساسی است که شخص می تواند تجربه کند پس کاملا طبیعی و در واقع ضروری است که شخص برای این فقدان سوگواری کند. عشق شما را به شدت آسیب پذیر می کند. اگر اجازه دهید که عاشق شوید می توانید خیلی بد ضربه بخورید. پس درد طبیعی است. هر چه زودتر با این درد روبرو شوید، زودتر می گذرد.

باید بپذیرید که به احتمال خیلی خیلی زیاد شما کس دیگری را پیدا می کنید و کمی بعد فکر می کنید که او هم تنها کسی روی زمین هست که به شما می آید

۱۲- فکر نکنید که بزرگترین عشق روی زمین را از دست دادید
به خودتان نگویید کلا یک آدم برای شما روی زمین وجود داشته است و حالا او را از دست دادید. عشق باعث می شود که فکر کنید فقط همین آدم است که با شما هماهنگ است. در فیلم ها و کتاب ها هم به این اسطوره دامن می زنند اما مسئله اینجاست هیچ چیز جادویی در مورد یک شخص خاص وود ندارد.
در واقع در روی زمین تعداد زیادی آدم وجود دارند که می توانیم با آنها رابطه خوبی داشته باشیم. البته درست بعد از به پایان رسیدن یک رابطه عاطفی، نمی توانیم اینجور فکر کنیم اما باید بپذیرید که به احتمال خیلی خیلی زیاد شما کس دیگری را پیدا می کنید و کمی بعد فکر می کنید که او هم تنها کسی روی زمین هست که به شما می آید.

ماهنامه موفقیت

زیبــاشــو دات کام

مطالب مرتبط

۱۸۵ دیدگاه‌

  1. saeed گفت:

    راه های کنترل و روش های کم کردن و از بین بردن نیروی شهوت و تمایلات جنسی زناشویی برای جوانان مجرد:
    هنگامی که خداوند نیروی شهوت و تمایلات زناشویی را برای بقای نسل، در وجود انسان قرار داد، برای کنترل و ارضای آن ازدواج دائم را مقرر فرمود و به آن سفارش بسیار نمود و در هنگامی که شرایط برای ازدواج دائم فراهم نبود، برای اینکه ایمان و پاکدامنی انسان لطمه نخورد، ازدواج موقت را مقرر فرمود. البته با رعایت شرایطش که در اسلام بیان شده است.
    اما اگر در کل شرایط برای ازدواج فراهم نبود باید چه کار کرد؟! چگونه باید از ایمان و پاکدامنی خود مراقبت نمود؟!
    باید دانست که اگر کسی حقیقتا و از سر اخلاص بخواهد خود را حفظ کند، خداوند نیز او را یاری خواهد کرد. البته برای این کار ما دستورات عملی هم در دین داریم که در اینجا با استفاده از بعضی روایات و دستورات بزرگان دین به برخی از شیوه های کنترل شهوت اشاره می نماییم:
    – روزه گرفتن و در صورتی که امکان آن وجود ندارد، کم غذا خوردن بطوری که روزی بیشتر از دو وعده غذایی نخورد وقبل از سیر شدن دست از غذا بکشد.
    – نخوردن غذا های تحریک کننده مانند: پیاز، خرما، تخم مرغ،غذاهای چرب یا پروتیینی با کالری بالا و…
    – خوردن موادی که شهوت را کم می کند، مانند: آبلیمو، کافور، سرکه(که مالیدن آن به بدن هم موثر است) و…
    – کنترل چشم و نگاه نکردن به نامحرم و ندیدن صحنه های حرام یا تحریک کننده، مانند: فیلم ، عکس و… این مورد بسیار مهم است زیرا انسان اگر ورودی های خود را یعنی چشم و گوش را کنترل کند و اجازه ندهد بدی ها و گناهان وارد وجودش شوند، آنگاه خروجی هایش یعنی اعمال ، رفتار و… هم خوب و درست می شوند. و از گناهان فرسنگ ها فاصله می گیریم. زدست دیده و دل هر دو فریاد — که هرچه دیده بیند دل کند یاد.
    – از بین نبردن و نتراشیدن موهای زائد بدن چون باعث تضعیف قوای جنسی می شود.
    – دوری کردن از خوردن غذاها و لقمه های حرام و استفاده از غذای حلال و پاک.
    – در حالت جنب نبودن و داشتن وضو و با وضو بودن که باعث ایمن و دور شدن از وسوسه شیاطین می شود.
    – ورزش کردن و تحرک بدنی برای سوزاندن کالری های انباشته شده و اضافه بدن و دوری از تنبلی و تن پروری.
    – مشغول کردن فکر و اندیشه خود به کار و فعالیت و دوری از بیکاری و آزاد گذاشتن و رها کردن فکر و اندیشه به سمت افکار و تخیلات نادرست.
    – تنها و دمر(به شکم) نخوابیدن.
    – زیاد استغفار کردن.

    [پاسخ]

  2. یاسمن گفت:

    سلام
    سال۹۰بای پسر دوست شدم،اول به بهونه داداش اومد جلو بعد از یک ماه خانوادشوفرستاد واسه خواستگاری،وچون از نظر فرهنگی خیلی باهم تفاوت داشتیم،بهم خورد،ولی همچنان ما به دور از چشم خانوادمون باهم ارتباط داریم،یکی از شرایط من رفتن ب خارج از کشور برای اقامت بود،که اقدام هم کردیم،ولی الان مدتی ست که احساس بدی دارم،دیگه مثل قبل باهم خوب نیستیم،از وقتی که تو کارش سمت گرفته بی خیال من شده،طی روز هیچ تماسی نداریم،شبانه فقط در حد شب بخیر،نمیدونم چکارکنم؟میگه بدون من نمیتونه،ولی من باور ندارم،آخه خیلی تغبیر کرده،میخوام روابطم کات کنم،ولی شهادتش ندارم،خواهش میکنم راهنماییم کنید،ضمنا ن نمیذاره سرکار برم،ن دانشگاه
    شما بگید چکارکنم،بانشکر

    [پاسخ]

  3. نا شناس گفت:

    هرچی میکشیم از این دل بی صاحاب موندست

    [پاسخ]

    درسا پاسخ در تاريخ فوریه 21st, 2017 16:16:

    ی زمان به عشق و علاقه اعتقادی نداشتم و به قول معروف واسه احدی تره خورد نمیکردم ولی وقتی خدا بخواد و دل گیر کنه دیگه کنترل رفتار و حرکات از عقل انسان سلب میشه و با دل جلو میری و وقتی به خودت میای که با سر رفتی تو دیوار ستبر زندگی.

    [پاسخ]

  4. م.آشفته گفت:

    با درود

    مواردی هست که گفتنش خارج از لطف نیست
    به نظر بنده متاسفانه در بعضی از کانون های خانواده عواطف و احساسات برطرف نمی شود ، و افراد برای برطرف کردن احساسات درگیر رابطه های اشتباه می شوند که پس از مدتی احساس نیاز برطرف می شود و تازه فکر به خصوصیات فرد مورد علاقه مشغول می شود که اکثراً باعث جدایی می شود.
    و نظر شخصی بنده در مورد افرادی که بعد از ازدواج فکر جدایی ذهنیتشان را مشغول می سازد این است که هیچ وقت فرار از تعهد و جدایی گزینه درستی نیست به جای جستجو که چگونه روابط خود را به پایان برسانند به این موضوع فکر کنند که چگونه این رابطه را بهبود بخشند ،زیرا که همه ما در موقع ازدواج و پیوند متعهد می شویم که دو فرد یک هستیم پس اگر دیدیم خانم یا آقا دچار مشکلی شدند باید همسر به فکر برطرف کردن مشکل باشد نه این که مدام از او ایراد بگیرد بلکه آمار طلاق نجومی کاهش پیدا کند… تمامی این موارد نظر شخصی بنده بود و هیچ گونه ادعایی ندارم شاد و پیروز و در تمام مراحل زندگی سربلند باشید .

    [پاسخ]

  5. م. گفت:

    چرا دیدگاه من ثبت نشده؟

    [پاسخ]

  6. م. گفت:

    سلام من دختری هستم ۲۲ ساله. الان تقریبا ۱ سالی هست که با پسری رابطه دارم. اون خیلی عاشقمه و یه جور افراطی و دیوانه واره. منم دوسش دارم اما نه مثل اون. با هم خیلی مشکل داشتیم و بیشتر این یک سال رو به دعوا و بحث گذروندیم. چون اون بدبینه و خیلی اذیتم کرد حتی یکی دو بار کتکم زد و از آنجایی که اون وزنه برداره و خیلی زورش زیاده و من ریزه پیزم کل بدم کبود شده بود. بم فحش میده وقتی عصبانیه. ولی خیلی از نظر عاطفی حساسه. من با اینکه دخترم ولی انقد حساس نیستم اما اون اگه یه روز باش مهربون نباشم دیوونه میشه. قصدش کامل ازدواجه اینو میدونم و خانوادش هم منو میشناسن و مامانش عاشقمه اما اون دیوونس.قبلا منم رویام این بود که باش ازدواج کنم اما دیگه عوض شدم و اون انقد بم آسیب زده که از همه مردا بدم میاد و هیچ وقت دیگه نمیخوام ازدواج کنم. ازش میترسم. وقتی پیششم همش میخوام فرار کنم تا یه بلایی سرم نیاره. اما خیلی بم وابستس. این مدت فقط بام دعوا میکرد که من میخوام بم اهمیت بدی میخوام بام مهربون باشی اما دست خودم که نیست. دیروز بش گفتم که میخوام تمامش کنم قبلا هم اینو گفته بودم اما هر دفعه تهدیدم کرده بود که خودشو میکشه و چند بار هم خودکشی کرده بخاطر من اما بیشتر فیلم اومده و اونقد شدید به خودش آسیب نمیزده که طوریش بشه. واسه همینم من دیگه دلمو محکم کردم و به این امیدم که اتفاقی واسش نیوفته. از دیروز تاحالا خودشو مامانش دارن بم التماس میکنن که برگردم. اما من نمیتونم برگردم نمیخوام. همش میگه دیگه عوض شدم و میدونم که اشتباه میکردم اما حتی اگه اخلاقشم خوب بشه من دیگه نمیخوام به رابطم باش ادامه بدم. من قوی ام و میتونم بعد اون زندگیمو ادامه بدم اما فقط نگرانه اونم. به نظر شما میتونه به زندگیش ادامه بده؟ واسش دعا کنید که حالش خوب بشه و ادامه بده بعد از من.

    [پاسخ]

  7. سوگل گفت:

    سلام من ۲۳ سالمه سه سال پیش تو نت با یه پسر که ۵ سال ازم کوچیکتره آشنا شدم کم کم بهم وابسته شدیم من تا اون موقع با کسی آشنا نشده بودم عذاب وجدان گرفتم برا اینکه تمومش کنم گفتم ازدواج کردم اولش حدود دو ماه ادامه ندد یم اما بعدش دوباره شروع کردیم به پیام دادنازم خاست عکس بفرستم ولی من یه عکس الکی فرستادم بعدش چون واقعن عذاب وجدان داشتم که چرا باهاش دوس شدم بهونه اوردم که شوهر دارم ولی من دروغ گفته بودم قطع کردیم تا اینکه شماره خونمونو داشت تو وبش نوشته بود فهمیدم عکست الکی بوده اگه اس ندی دوباره به خونوادت میگم. الان میترسم گفته یا عکستو میفرستی یا خونتون زنگ میزنم. تو رو خدا بهم بگید باید چیکار کنم ؟ از شناختی که ازش دارم پسر خوبیه ولی میترسم خانوادم بفهمند گفته بودم بهشون مزاحم دارم خطمو عوض کردند اما از ترس آبروم بهش اس دادم میخام واقعن همه چیو تموم کنم توروخدا یه راه درست نشونم بدید.

    [پاسخ]

  8. سارا گفت:

    عشق و عاشقی دروغه

    [پاسخ]

  9. قاسم گفت:

    پرسش
    سلام خواهش میکنم کمکم کنید من بعد یه رابطه عشقی که به نتیجه نرسید دلیلشم بابای دختره بود بعد چندوقت به اصرار همون دخترو خانواده م مجبور به ازدواج با یکی از اقوام شدم البته قبلش دخترو دیدم خوشم اومد ازش بد نبود. البته هنوز دلم پیش همون دختر قبلی گیر بودخلاصه قبل عقد با زنم با اس ام اس ارزشامو براش گفتم.مثلا گفتم از دست دادن با نامحرم خوشم نمیاد یا چت کردن با غریبه اینکه چیا مهمه برام.من۲۴سالم اون۱۷سالش اونم درست جواب نمیداد یا میگف باشه خلاصه من با حساب همین حرفاش اوکی دادم باهم عقد کردیم بعد یک روز با فشارپدرم.خلاصه بعد یک ماه نیم اونا رفتن چابهار مام گلستان ولی چیزی از رابطه من کم نشد هی میگف بیا دلم تنگ شده این حرفا بعد سه ماه کارمو بخاطر اون ول کردم تا تو یه شهر دیگه بتونم یه زندگی بهترو واسه خودمون بسازم کارم پیدا شد ولی از شانس بد من روز دومش تو راه کارخانه سر خوردم دسم شکست.بعدش مادر خانوم و زنم گفتن بیا چابهار زنم قبلش میگف بیا طاقت ندارم دیگه بخدا.من رو حرف اونا رفتم تا قبل اینکه برسم خونشون همه چی خوب بود اما تا دیدمش جلو خونواده ش گف چه ترسناک شده منم به شوخی گرفتم حرفشو یکم من شوخی کردم بعدش .اصلا اون چیزیو که میخاسم نبود اینگار از یه چیزی ناراحت بود انگار اون ادم چن روز قبل نبودسه روز بهش میگفتم چته بیا بریم بیرون چیزی نمیگف مادرشم نصیحتش میکرد ولی انگار نه انگار منم اعصابم خورد شد اس ام اس دادم بهش گفتم چرا ناراحتی نمیخام اینطوری باشی مشکلت منم؟اونم بعد یه مدت ج داد من همینم میخای باش نمیخای نخا.خیلی بهم برخورد گفتم اگه منو نمیخای فردا بریم طلاق.بعد به فامیلشون دست میده گفتم بهش حرام عزیزم هیچی اصن بعدش تو برنامه چتم با بقیه چت میکرد گفتم خوب نیس یه بار گفتم لباس بپوش جلوی مهمون یا روسریتو بکش جلو بعد چند روز بهم میگه تو بدبینی.خلاصه بعد یه فته اومدم خونمون بزور گفتم چته عزیزم.میگه مشکلم خودتو رفتارته خیلی بد صحبت کرد انگار تازه خدشو رو کرده.به مامانشم گفتم میگه تو بزرگتری…الانم میگه قبلا دوست داشتم ولی الان نه منم نمیدنم چ مرگشه میگه تو ان یه هفته اگه تو عذاب کشیدی من ارزی مرگ میکردم.میگه چرا اسم طلاق اوردی میگم بخاطر رفتار خیلی سردت و بی محلیت میخاسم بدونم مزه دهنت چیه.گفتم بیا گذشته رو فراموش کنیم میگه اگه بمیرم حرفاتو رفتارتو فراموش نمیکنم.تعجب میکنم من همش همینطور بودم الانم میترسم مهریه شو اجرا بزاره میترسم به مادر پدرم بگم چون حرص میخورن…به نظرتون چیکار کنیم چرا یه دختر یدفعه تغییر میکنه..الانم دوریم۲۰۰۰کیلومتر سه روزه باهم ارتباط نداریم تو یه همچین وضعیتی باید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟باباش چند سال پیش فوت کرده الانم زهر دار حرف میزنه اینگار میخاد منو بد جلوه بده منم قبول دارم جفتمون مقصریم ولی اون منطقی نیست .میگم نتیجه میگه نمیدونم باید فکر کنم قبلا اصلا اینطری حرف نمیزد تو رو خدا کمکم کنید

    [پاسخ]

  10. یه بنده خدا گفت:

    با سلام
    من یه عرضی داشتم که برای خیلی از دوستان شاید قابل هضم نباشه ولی خواهش میکنم قبل از قضاوت کردن شرایط من رو هم در نظر بگیرید
    من خانمی ۳۰ ساله هستم که ۱۰ سال پیش به اصرار خانواده و به صورت کاملا سنتی ازدواج کردم که تو این ۱۰ سال با مشکلاه خیلی زیاده دست و پنجه نرم کردم حاصل این ازدواج دو فرزند دختره که امسال یکی از دخترام به سن تکلیف میرسه الان که دارم این پست رو میزارم همسر چهار ماهه خونه رو ترک کرده و با پدر و مادرش زندگی میکنه و من و بچه ها با هم هستیم دو ماه اول با شرایط کنار اومد تا اینکه تو نت با یه آقای محترمی ارتباط برقرار کردم و این ارتباط به صورت دیدار و تلفن انجامید ایشون خودشو مجرد معرفی کردن که بعد از مدتی من به ایشون گفتم شما متاهلی فک کنم ایشون گفت بله هنوز جدا نشدم ولی بنده بخاطر علاقه به ایشون همچنان در کنارشون هستم و رابطه عاطفی خیلی خوبی با هم داریم ولی ایشون هر چند وقت یه بار به من گوش زد میکنن که بهشون وابسته نشم که برای من حتی شنیدنش درد ناکه ولی کاملا به حرفام و خواسته هام گوش میکنن و به من و بچه هام خیلی اهمیت میدن حالا از شما دوستان عاجزانه میخوام که بهم کمک کنید که درد شکست دو تا رو با هم تجربه نکنم التماس دعااا

    [پاسخ]

    میلاد پاسخ در تاريخ می 26th, 2015 14:36:

    از خونواده و دوستان یا روانشناس کمک بگیر باید اول تکلیف یکی رو روشن کنی بعد وابستگی جدید اونم کاملا اگاهانه و هوشیار تو این زمونه خیلی گرگا در لباس بره اند فکر اون بچه های معصوم خودت و خونواده اون مرد هم باشید من خودم پدر و مادرم از زمان بچگی من دعوا و کشمکش داشتند والان هم جدا از هم زندگی منی که۲۵ سالمه هزارتا مشکل عاطفی و عقده دارم توکل به خدا کنید و با چند نفر دلسوز مشورت کنید به بچه هاتون زیاد اهمیت بدین، از رابطه مخفیانه هم بپرهیزید که دردسرا رو بیشتر میکنه بذارید چند نفر ادم دلسوز و نزدیکتون در جریان باشند که خدایی نکرده مورد سو استفاده قرار نگیرید میدونم شاید کمی بتونم درکتون کنم سختی زیاد کشیدم ایشالاه زندگی خوبی براتون رقم بخوره التماس دعا

    [پاسخ]

  11. خاطره تلاش گفت:

    سلام خدمت همه تون من یه دوختر جوان ٢١ ساله هستم یکی از هم صنفی هایم ابراز عشق کرده من از کجا بدونم واقعا دوستم داره و قصد دیگه ای نداره چون اون گفت واقعا دوستت دارم و میخوام باهات ازواج کنم لطفا منو راهنمای کنید؟؟

    [پاسخ]

  12. نگین گفت:

    سلام.من نگین ام دختری۱۶سالمه واسه اولین بار پارسال باپسری اشناشدم بش وابسته شدم ولی بابام فهمیدو رابطمونو بهم زد من بخاطر علاقه ی زیادی ک بش داشتم دوباره چندماه بعد سراغش رفتم باهم دوباره دوست شدیم اولش گف دوسم داره بعد گفت علاقه داره وهی حرفشو عوض میکرد.خیلی حرف راجب۳٫ک.۳ میزد چنبارم توقرارامون پشت ساختمون پارک ازم اسفاده کرد بزورر.البته وقتی ازش پرسیدم چرااین کارارو میکنی؟گف توخانوممیو باید رابطه داشته باشیمو توعشقمیو اینا..نمیتونم فراموشش کنم بااینک میدونم دوسم نداشته اگرم داشته هوس بوده ولی چطور بامن۴-۵ماه بیرون اومد وگفتیمو خندیدیم ولی بهم دل نبست؟ازم ی مدتی شده بود ک زیاد شارز میگرفت وچندبارم ام۲۰۰تومن پول خاست ومن بابهونه های مختلف سربازمیزدم ولی متاسفانه دوسش دارم حروقت یاد چشماش می افتم دیوونه میشم عشق من بهش واقعی بود اما اونو نمیدونم یعنی اصلا دوسم نداشت؟؟؟؟۳هفته ای باهم کم اس دادیم واینا یااصلا ندادیم چون مامانم ازرابطم بااون پسرخبردار شدوگوشیمو گرفت ومنم گوشیه یواشکی گرفتمو اینا اون شب ک گوشی گرفته بودم گفت بااینک ازهم دورشدیم بهم علاقه مند شده وانگار بیخیال۳٫ک.۳ شده بود چون اس های توی گوشیمو ک راجب سکس بودو مامانم خونده بودو زنگ زده بود ب اون پسرو گفته بود دیه نمیخام دوربر دخترم باشی واونم راحت قبول کرد ولی گف کم کم ولش میکنم ک ضربه نخوره اون شب مامانم گوشیمو فهمیدوازم گرفت من بخاطراون پسرهمه کارکردم ک اینجانیتونم بگم ولی نمیدونم اون چ حسی ب من داشت میگف دوست دارموعلاقه دارمو اینا ولی حرفاشو هیچوقت باورم نمیشد اما الان باورم میشه نمیدونم چیکارکنم دوسش دارم یعنی اون دوسم نداشت منو نمیخاست؟؟؟بهم بگید بااین حس گناه ودلتنگی ای دارم نیدونم باس چیکارکنم یهنی دوسم داشت ومنو میخست یااینک نمیخاس وبخاطر مامانم کنارکشید راستی اون پسر۱۹سالشه ومیگن قبلا دختربازبوده

    [پاسخ]

    لیلا پاسخ در تاريخ می 10th, 2015 17:47:

    سلام نگین شما هر۲تون هنوز بچه اید بهتره به این دوست داشتن مطمئن نباشی.با توجه به این چیزایی که ازش گفتی فکر نمیکنم گزینه ی خوبی برای ازدواج باشه.اینو یادت باشه از وقتی که از تنت استفاده کرده احتمالش خیلی زیاده که دیگه به زندگی مشترک با تو در اینده فکرنکنه چون قطعا ممکنه به این فکر کنه که ازکجا معلوم با پسر دیگه ای هم این کارو نکرده باشی.اکثر پسرا دنبال دختری هستن که سنگینو با حیا باشه و به هیچوجه حتی به زور خودشو دراختیار کسی قرار نداده باشه،حتی اگه خودشون با هزار نفر بوده باشن ایت انتظار را دارن.پس تو خیلی خیلی اشتباه کردی حتی با وجود اینکه دوسش داشتی حتی به زورم که شده نباید بهش یه همچین اجازه ای میدادی.اما درکل بهتره ازش بخوای که خانوادشو درجریان بزاره وازت خواستگاری کنه ونامزد بشید در غیر این صورت الانت را بخاطرش خراب نکن مطمئن باش در اینده گزینه های بهتری هم هستن حتی بهتر از اون.

    [پاسخ]

  13. بردیا گفت:

    من یک ساله با یکی دوستم و تو طول این یک سال یک روزم نشده که به هم اس نداده باشیم ولی مشکل اینجاست که با اینکه هردو مون عاشق هم دیگه ایم ولی نه من از خانواده اون خوشم میاد نه اون از خانواده من تمام افراد اطرافمونم اصلا از رابطه ما راضی نیستن سطح طبقاتیمونم با هم فرق میکنه منم تو دل خودم میدونم که اصلا دختره اخلاق خوبی نداره و بدردم نمیخوره ولی عشق دیگه این چیزا حالیش نیست
    میدونم که ما بهم نمیایم ولی دلم براش میسوزه دل خودم مهم نیست واسم هرچی نباشه پسرمو یه جوری با دردم میسازم ولی نمیتونم دل کسی دوستم داره رو بشکنم
    مشکلیم که خودم دارم اراده و اعتماد به نفس پایینی دارم کمکم کنید

    [پاسخ]

  14. سويل گفت:

    chera nazaram sant nashude????

    [پاسخ]

  15. سويل گفت:

    سلام
    ٢٠ سالمه
    مادر پدرم طلاق گرفتن
    پدرم ولمون کرده بود و رفته بود مامانم طلاق غیتبی گرفت
    گشنگی کشیدیم
    مامانم با یه مرد عیاش صیغه کرد که بعدا مشخص شد معتادم بوده
    منو ثبت نام نکردن دبیرستان
    مرده میخواس بهم تجاوز کنه
    نذاشتم..به مادرم گفتم سیلی زد تو گوشم
    فرداش رفته بودم سرکار اومدم دیدم قفل درو عوض کردن نرم خونه
    رفتم کلانتری
    از کلانتری قرستادنم بهزیستی
    ٩ ماه اورژانس تجتماعی موندم تا پروندم کامل شه ١۴ سالم بود اون موقع
    فرار کردم ازونجا با دخترای معتاد و فراری بودم تو بهزیستی
    با همونام فرار کردم
    خیلی زرنگیا خیلی ضربه ها خوردم تو کارخونه کار کردم
    پول جمع کردم
    بخاطر تیپو قیافم همه چشم بد داشتن
    ولی بول جمع کردم.صیغه ی مامانمم کتکش زده بود
    با پولم خونه گرفتیم
    ۶۵ ساله بابامم اومده
    پزشکی میخونم ولی نمیتونم به هیچ پسری دل ببندم کمکم کنین
    همه رو اغال مبینم از همه دوری میکنم

    [پاسخ]

    anooshe پاسخ در تاريخ اکتبر 11th, 2014 09:16:

    وای خدای من باورم نمیشه؟سویل بااب دمت گرم ای کاش میتونستم ببینمت چه افتخاری هستی واسه مادرو پدرت
    آرامش داشته باش وقتش که بشه دل میبندی اولش همیشه سخته دل بستن و اعتماد کردن وقتش که برسه به اونی که باید دل میبندی
    دعا میکنم واست ایشالا هر چی خیرو صلاحته واست پیش بیاد و خوشبخت شی

    [پاسخ]

    reza پاسخ در تاريخ اکتبر 11th, 2014 14:51:

    سویل جان سلام . تو عالی هستی. بهت بگم من هم بچه روستا بودم و هزاران سختی کشیدم تا درس خوندم و برا خودم آدمی شدم ولی یک چیز را فراموش نباید کرد انسانهایی مثل ما آرزوهای بزرگی دارند که برای آن تلاش می کنند و همین آرزوها آنها را به ادامه راه تشویق می کنه. تو بزرگی . این را فراموش نکن . سعی کن بهترین را انتخاب کنی. همیشه بهترین پول نیست شخصیت انسانها بهترین است فراموش نکن. موفق باشی و همیشه سربلند.
    تو چشمانمی
    زندگی نت ساز ننوشته توست
    نی لبکی بردار
    بنواز بر دست تنهایی شب
    بخوان از سیقل روح در خاک
    چشمان تو آرزوی گم کرده اوست
    در نور آن کشتی ها پهلو می گیرند
    دست ها را بگیر
    توانگر شویی در ناقوس بلندی
    گوش من با توست
    بنواز نت زندگی را
    بنواز

    [پاسخ]

  16. لیلی23 گفت:

    عشق دردسری است که برای فراموش کردن ان حتمابایدعشق تازه ای پیداکنید….مثل اعتیاده…..

    [پاسخ]

    خر پاسخ در تاريخ می 15th, 2015 19:39:

    بدترین اعتیاد، اعتیاد به مسکنه…دارم میمیرم…روزی حدالقل ۳-۴ تا مسکنه قوی می خوردم…دارم میمیرم

    [پاسخ]

  17. سارا گفت:

    سلام بچه ها.تو را خدا کمکم کنید.چکار کنم که بوی عرقم کم بشه چه چیزای استفاده کنم دارم دیوونه میشم.ممنون میشم کمکم کنید!

    [پاسخ]

    سایانا پاسخ در تاريخ فوریه 8th, 2015 17:35:

    سلام ساراخانوم
    واسه بوی عرق منم خیلی راه هاروامتحان کردم اما جز یکی تاثیر فراوانی نداشت که بانازلترین قیمت میشه فراهمش کرد حتما بخر بعد حموم بزن روزی یه بار اینا حتما قطع میشه.
    اسم کرم:زینگ اکساید مینو هستش برای عرق زیر بغل

    [پاسخ]

    سایانا پاسخ در تاريخ فوریه 8th, 2015 17:39:

    سلام ساراخانوم
    منم واسه این کار راه های فراوانی روامتحان کردم اما هیچکدوم جزیکی تاثر چندانی نداشتن که میشه بانازلترین قیمت فراهم کرد
    کرم زینگ اکساید مینو برای عرق زیر بغل
    بعد حمام میزنی روزی یه بار اینا

    [پاسخ]

  18. هدی گفت:

    سلام راضیه جان من هم دقیقا عین شما هستم اگه از حمام بیام بیرون و زاج استفاده نکنم دوساعت نگذشته بوی تندی میگیرم ولی اگه زاج استفاده کنم تا یک هفته بو نمیگیرم زاج توی عطاری ها میفروشن وقیمتش خیلی مناسبه وقتی میخریش به صورت سنگه اول اون رو به قطعه های کوچیک دربیار بعدش بذارش توی آسیاب کن تا به صورت پودر دربیاد.بعدش وقتی رفتی ححموم واومدی بیرون استفاده کن.به این صورت که بادستت کمی زیربغلت رو خیس کن بعد انگشتات روخیس کن که زاج بهش بچسبه و به مقدار مناسب بذار زیربغلت .اگر لازم باشه هرروز تکرار کن عالیه واقعا جواب میده

    [پاسخ]

  19. عطی گفت:

    دوستان ,شما هرچی باشه اوضاتون از من بهتره چون وقتی کات کردین دیگه نمی بینیتش ولی من هر ۲ ماه می بینمش!چون ما فامیلیم!کسی راه حلی واسه من بدبخت که دوستی فامیلی داشتم داره!شدیدا کمک احتیاج دارم!!!!!!!

    [پاسخ]

    کیانا پاسخ در تاريخ آگوست 10th, 2014 21:28:

    آره میدونم چی میگی،ببین سخت هست ولی خوب شدنیه،البته بستگی به این داره که چقد دوسش داشتی،سعی کن اون احساسی رو که قبلا بهش داشتی فراموش کنی،مطمئن باش جواب میده،اگرم ببینیش دیگه اذیت نمیشی

    [پاسخ]

  20. shaeda گفت:

    سلام راضیه جان یه پمادمعرفی میکنم که توهمه ی داروخونه ها پیدا میشه که صددرصدجواب میگیری من خودم استفاده میکنم بانتیجه فوقعلاده ای که گرفتم میگم .بعدازاینکه از حمام اومدی بیرون زیربغلت و…رو خشک کن وازاین پمادبمال صددرصد بهت قول میدم بو ازبین میره ولی یادت بمونه بعدهرحمام تکراربشه/اسم دارو.ایپوزینک اکسید یااکسیدوزینک

    [پاسخ]

  21. Ali گفت:

    عرض سلام خدمت همه دوستان محترم .
    .
    تنها دلیلی که وجود داشت تا پا روی غرورم بگذارم و با اومدن به اینجا یاد گذشته و خاطراتم بیافتم این بود چون خودم یک رابطه ناموفق داشتم بعد دوسال رابطه همچیز تموم شد و الان از این جدایی یک سال و نیم میگذره
    با خودم کنار اومدم و قانع شدم با اینکه تاوانشم پس دادم و همه زندگیم رو باختم اما خداروشکر این روزهام داره بهتر از گذشته زندگی میکنم اما همچنان ناراحتی و غم یوقتایی هست .
    .
    دلیل اومدنم اینجا این بود ک شاید بتونم کمکی به دوستانی که مشکلاتی تو این رابطه ها براشون پیش اومده کرده باشم .
    .
    از ته قلب شکستم دعا میکنم که برای هیچ کسی این جدایی و شکست در زندگیش رقم نخوره .

    [پاسخ]

  22. hamed گفت:

    اولش با خاطره یه دعوا نسبتا فجیع و تکان دهنده کلا درگیر شدن همه گی تو این دعوا که منشاش یه ناراحتی از نرفتن به جنگل بود وخلاصه سال نو رو با جراهات این دعوا شروع شد شب قبلشم که چهارشنبه سوری بودو قضیه موتورسواری باران شدیدو …یادمه من ویاسر سعی کردیم شاد باشیم که واقعا هم شاد بودیم وهمش شاد بودیم شاد شاد چون همه شادبودن ما بیشتر دورباغ ملی شاد بودیم با دریاچه و دوچرخه سواری و رفتن به اقا امام تا اینکه اواسط اردیبهشت به خودمون گفتم یعنی چه چرا باید الکی تیپ شاد باشیم ما که مشکلاتمون کم نیست !!

    اواخر اردیبهشت بود که کله لیس ملعون مطالبات رو داد گفت که دویستو هفتاده خوب قصدت چیه میری یا هستی منم که یه خورده جا خوردم یه خورده که چه عرض کنم بعد بهش گفتم که جوابمو چن روز دیگه میدم روزای جالبی نبود البته چیز جالبی نبود ولی خیلی اذیتم کرد ولی بعد تصمیم رفتنمو گرفتم بعد چند روز تخیلی ودر یه شب به حاجی موقع رفتن گفتم که میرم اونم گفت زودتر میگفتی یکی صبح اومد ردش کردم البته ناگفته نمونه که این ادم ملعون قبل اینکه این حرف و به من بزنه برچسب آگهی به یک همکار اقا نیازمندیم زده بود و یه حالت سردرگمی ایجاد کرده بود و اما بعد چند روز من این قضیه رو به خانه گفتم با دلایل نسبتا منطقی و جالب توجه اونا هم که من تو این چاله انداختند یه خورده جا خوردند منم سبک شدم ازاد از هفت دولت اما بعدش وارد فاز کار یابی شدم و پیگیر یه حرفه جالب شدم مثل ام دی اف کاری و یا درب و پنجره سازی الومینیوم و یا تعمیرات موتورسیکت و..روزای بعد هم تو ایران فیلم داشت معذب کننده میشد یه استاد مقدم اومده بود که سنش خیلی کم بود اون فانی بود بقولی همه رو نیگاه می کرد خانوم زمانی هم که یکی از اساتید خبره فتوشاپ بود هر وقت اون با من صحبت می کرد نمیدونم از حس حسودی یا خواهری یا هر چیز دیگه میومد و مانع حرف زدن ما میشد مثلا یه بار من جای شیر اب کار داشتم مقدم اومد راجب استقلال و پیروزی داشت صحبت میکرد که زمانی اومد بره بالا از روی پله ها که یه نگاه فضولانه یی کرد منو بحث خیلی سرد تموم کردم وبعد اون زمونی که اونجا وایساده بود رو با اب ترسوندم تا بره بعدیش هم که اون بدبخت اومد صحبت کنه با من تا رفت این بختک اومد ( البته الان که حدود پنج ماه از اون قضایا میگذره دیگه فهمیدم که منو دوست داشته و میخاسته منو وارد یه بازی طولانی که معلوم نیست عاقبتش چی میشه وارد کنه)که یه چیزی بگم ناراحت نمیشی بعنوان خواهر گفتم بگو گفت که این دختر خوبی نیست و عسگری تو پارک شهرداری دیدتشو خلاصه ذهن من نسبت به اون تخریب کرد بقول خودش البته مال چن وقت قبل از این بود که کله لیس به من چیزی بگه بود خوب با یه همچین جوی من تنها گرفتار شدم فدایی هم که رفته بود بجاش مقدم اومده بود.

    خوب منم که تا حالا چنین وضع داغونی دچار نشده بودم که بدبختانه یا خوشبختانه شدم که از این نظر که میگم که تجربه کسب کردم البته با جراهات نسبتا فجیع و بعد وخوبیشم بخاطر اینه که با این دنیاو ادمای پستش بیشتراشنا شدم. خوب بگذریم یه روز بعد ازظهر حسن و بچه هاش اومدن مغازه وحسن راجب اون موضوع با من صحبت کردو منم گفتم فایده نداره اونم رفت طرف حاجی و حاجی هم بردش بالا منو مسعود و بقیه هم پایین مشغول چاپ عکسا شدیم وبعد ده دقیقه حسن اومد خداحافظی کرد من متوجه شدم که قضیه رفتن منتفی شده دیگه به مسعود گفتم میدونستم که رفتن از اینجا مشکله خیلی!رفتم خونه تو مغازه پدرم گفت که حقوقت سیصد کرده و منم چیزی برای گفتن نداشتم و ته دلمو به ناچار به مقدم و زمانی خوش کردم که اونا بهم توجه دارن البته یه چیزی هم تو وجودم خفه شد الانم دارم دنبالش میگردم خوب بگذریم من از اون روز به بعد وارد دنیای دیگه یی شدم.

    تا چن هفته به نگاه های معنی دار مقدم و دخالت های زمونی دلگرم بودم و بقولی سردر گمی خوشی بود. و تو خونه هم با نیم بوز و دیدن فیلم مشغول بودم از اون موقع بود که کم کم دوست داشتم زودتر مغازه بیام و علی و مسعود که بیشتر اوقات نبودن منم مجبور بودم به اونا دل ببندم و کم کم به این نتیجه رسیدم که این کارا فایده نداره و یه روز هم مقدم رفتو یه مقدم دیگه اومد برعکس اون بزرگتر.

    بعد اون اون هدف جزیی که برای اومدن به اونجا رو که داشتمو رو از دست دادم و دپرس شدم بعد اون زمانی مثل یه افعی که یه خرگوش تنها دیده هم هرزگاهی میومد همش دوست داشت که باهاش صحبت کنم .من تا حد کمی جوابشو میدادم ولی دیگه نوبت زمونه شده بود که به ما گیر بده یا وارد زندگی من بشه خدا بگم چیکارش کنه که منو مشغول یه بازی بی انتها کرد. ناگفته نمونه که من جوون سر بزیری بودم و هستم اینو مخصوصا حاجی همیشه موقع افزایش حقوق میگفت به همین دلیل اصلا دوس نداشتم وارد همچین بازیهایی بشم(زمانی هم الان اسم این احتیاط منو خنگی یا دیر گرفتن گذاشته عجیبه!).ولی این زمانی چی بگم فلان فلان شده به مرور یه کارایی کرد که هرکی بجای من البته پاک دل مثل من بود کم کم وارد زندگی من شد مثلا هر وقت مسعود بهش میگفت دوست پسر داری به من میگفت ندارم بعدش روزای گرم اوایل تابستون هم که بعد از ظهر میومد سرکار به زور اب بخورد ما میکرد خلاصه هوای ما رو داشت تا اینکه نسبت بهش یه حس شبیه به غیرت یا صادقانه بگم مالکیت پیدا کردم و بدبختیام شروع شد الان دیگه مطمنم که هدفش جلب توجه من بوده که منو تو دام بندازه که انداخت بدم انداخت.البته مسعود اطرافیان هم تیکه هایی مثل این که دختر خوبیه بگیرش و فلان میانداختند که بی تاثیر نبود خوب یه روز که بازار اس ام اس بازی استایید فتوشاپکار داغ بودو مغازه شلوغ زمانی رفت داخل حیاط و با گوشی صحبت کنه که مسعود گفت که داره با دوس پسرش لاس میزنه و رفت تو حیاط همچین حرفی رو هم به خودش زد و اومد داخل بعد تو یه فرصت زمونه اومد گفت که از نگاه مسعود هر کی با تلفن صحبت میکنه داره با دوس پسرش صحبت میکنه به من گفت تو جدی نگیر البته من اون موقع داغ کردم یادم افتاد که محمد سعادت رفیقم چن ماه پیش امار این اساتیدو از من گرفته بود رو همین قضیه من که داغ بودم گفتم زنگ بزنم به محمد مطمن شم که خبری هس یا نه خلاصه بهش زنگ زدم گفتم قضیه چجوریه اون گفت که دختر خرابیه منم که شوکه شدم چن بار ازش خواستم که دباره بگه اخر سرم واقعا قبول نکردم ولی از اونطرف چون باهاش۷و۸سال رفیق بودم .یه خورده رو حرفش حساب باز کردم خلاصه نتیجه اون تماس این شد که ما نسبت به زمونه یه خورد ه که چه عرض کنم یکم شک پیدا کنم خدا لعنتش کنه اونی الکی به دختر مردم تهمت میزنه! که منجر به اتفاقات تخیلی تری شد که نگو نپرس!

    دیگه از اون روز به بعد هر همکار یا مشتری زیاد باهاش صحبت میکرد من ناراحت میشدم وحرص میخوردم یه خورده هم تیپش بدحجاب به نظر میرسیدبرا همین بقیه بیشتر باهاش صحبت میکردندخلاصه یه روز ظهر قزل اومد زیادی باهاش گرم گرفت منم اعصابم بهم ریخت قزل چن وقت پیش تو حضور منو مسعود گفته بود که ما غیرت داریم مثل شما نیستیم همچین چرت و پرتا.

    خلاصه منم اون روز دیگه عقلم تعطیل بود وفقط قلبم دستور میداد به این نتیجه رسیدم که به داداش زمانی بگم مراقب خواهرش باشه که تو دردسر نیفته خلاصه نگرانیمو اینجوری خنک کردم رفتم خونه کامپیوتر روشن کردم به یه طریقی اون اس م اس رو به دادشش دادم تا دادم تازه حالیم شد که چکار عجیبی مخصوصا وقتی اون دادشش زنگ زد و تو اس م اس گفت خودتو معرفی کن من تازه فهمیدم که چه گندی زدم !بزرگترین گندی بود که تو این چن سال اخیر زده بودم باقیش دیگه بدبختیها شروع شد نوبت من بودکه به جنگ اون گندی که خودم زده بودم برم و رفتم خلاصه به هر بدبختی بود بخیر گذشت البته یکی دو هفته ما رو زهر مار کرد.تازه داشت اون رسوایی تموم میشد که پلیس فتا یه اخطاریه فرستادبه خونمون گفت برای پاره یی از جزییات باید بیاید گرگان شرایط طوری شد که همه فکر کردند که مقصر منم ولی بعد یه هفته طاقت فزسا همه چی به کمک خدا درست شد و بعد اون بازم قصه حس عجیب من به زمونه شروع شد البته اونم شیطنت میکردا خلا صه خلاصه اینکه اخر ما رو به نوعی دست انداخت کسی که میگفت باهم قهر باشی میرم البته اونم مثل اینکه با خودش معلوم نیس چند چنده به من میگفت این همه اشاره کردم منظورمو نگرفتی و بازم خلاصه مجله فال گرفته بود که توش چیزای جالبی بود مثلا ببرای اون نوشته بود از شخصی که ف یا ق داره یه خبر میشنوید که شاد میشوید و تو فال من نوشته بود که ان سیه چرده قلبی مهربان دارد و.. خلاصه میخام بگم تو این زمونه باید با دخترا مثل خودشون پست بود.اخرشم گفتم که جواب اون سوال که گفته بودم بهت چن ماه پیش نمیدی گفت که من بهت حس دارم قیافشو تا حالا اونزور ندیده بود خیلی بشاش شده بود بعد حدود یه هفته یعنی امروز گفتم که نظرت راجب اینده چیه میگه اینا عادته!عجیب تا چند روز پیش میگفت که رابطه دو طرفه هسته ولی الان این حرفو میزنه..خدایا خودت مارو بساز وما رو گرفتار این شیاطین نکن…

    [پاسخ]

    sonya پاسخ در تاريخ اکتبر 11th, 2014 12:20:

    چقد طولانی بوود واینکه چیز خاصیم از این همه نوشته نفهمیدم!!

    [پاسخ]

  23. آوا گفت:

    سلام من یه دختر نوجوون هستم و چن ماه پیش با یه پسر آشنا شدم.الان فهمیدم که علاقه ای که چند ماه پیش بهم داشت رو نداره.منم ازش زده شدم و میخوام باهاش تموم کنم.مشکل من باهمه فرق داره.الان پسره بهم پیشنهاد س.ک.۳۰ داده و گفته اگه نیای سر قرار آبرو تو میبرم.ازتون تمنا دارم هر کمکی ک میتونید بهم بکنید.تو بد مخمصه ای قرار گرفتم.نمیدونم چیکارکنم.لطفا زود جوابمو بدید.ب راهنمایی تون نیاز دارم.اجرتون با خانم فاطمهء زهرا.
    منتظر جوابم.یا حق..

    [پاسخ]

    reza پاسخ در تاريخ می 19th, 2014 09:17:

    سلام آوا جان . خیلی راحت باش و بهش بگو نمیایی. مگر اینکه خودت هم تمایل داشته باشی. در هر صورت پیشنهاد غیر منطقی است و شما نباید زیر بارش برید در هر شرایطی درست نیست. موفق باشید.

    [پاسخ]

    ستایش پاسخ در تاريخ می 30th, 2014 15:10:

    سلام گلم
    اگه اون آقا با شما هم قصد ازدواج داشت هم نباید همچین پیشنهادی رو به شما میداد!
    در هر صورت شما نباید پیشنهاد ۳ ک ۳ ایشون رو قبول کنین!
    هنوز ازتون آتو نداره داره میگه آبروتو میبرم!
    فک کن خدایی نکرده بخوای ۳ک۳ کنی اونوقت باید وقت و بی وقت خودتو در اختیارش بذاری بعنوان رشوه که چیی به کسی نگه و در آخر این تویی که هم ضربه میخوری هم …
    عاقلانه فک کن خودت میگی که ازش زده شدی و …
    سنگاتو با خودت وابکن
    شما که فاطمه زهرا رو قبول داری نذار بخاطر نگه داشتن کسی که فقط میخواد ازت سوءاستفاده کنه برنجونی
    موفق باشی

    [پاسخ]

    Ali پاسخ در تاريخ می 30th, 2014 21:08:

    سلام خانوم .
    متاسفم براتون که همچین مشکلی براتون تو این رابطه پیش اومد .
    دوستان کامل توضیح دادن .
    فقط نترسید هیچ مشکلی پیش نمیاد و هیچ کاری نمیتونه بکنه . اینو از تجربم میگم که برای کسی تو فامیلمون اتفاق افتاد . البته ادمها فرق دارن اما با طرز حرف زدنتو و کار ها و تصمیمتون میتونید این مشکل رو بر طرف کنید . تا جایی که میتونید با صحبت منطقی ارومش کنید .
    .
    توکل کنین به خدا و کمک بخواین ازخانوم فاطمه زهرا (س) که انشالله مشکلی پیش نیاد براتون .

    [پاسخ]

  24. آوا گفت:

    سلام من یه دختر نوجوون هستم و چن ماه پیش با یه پسر آشنا شدم.الان فهمیدم که علاقه ای که چند ماه پیش بهم داشت رو نداره.منم ازش زده شدم و میخوام باهاش تموم کنم.مشکل من باهمه فرق داره.الان پسره بهم پیشنهاد س.-.۳۰ داده و گفته اگه نیای سر قرار آبرو تو میبرم.ازتون تمنا دارم هر کمکی ک میتونید بهم بکنید.تو بد مخمصه ای قرار گرفتم.نمیدونم چیکارکنم.لطفا زود جوابمو بدید.ب راهنمایی تون نیاز دارم.اجرتون با خانم فاطمهء زهرا.
    منتظر جوابم.یا حق..

    [پاسخ]

    reza پاسخ در تاريخ می 17th, 2014 09:44:

    سلام آوا جان . شما مگه چیکار کردی باهاش که می خواهد آبروتو ببره. مگه بی آبرو کردن مردم به همین سادگی است . کافیه شما برای حرفاش شاهد داشته باشید و ازش شکایت کنید پدرش را در می آورند. زندگی و بیآبرو کردن دیگران که شوخی نیست. ولی سعی کنید اول با نصیحت ایشون را قانع کنید آروم باشه. اگر هی اصرار کرد سعی کنید صدایش را ضبط کنید با گوشی یا هرچی. و یا با دوستات سراغش برو اگر بی ربط حرف زد دوستات شاهد باشند . موفق باشید. ولی انسانها بهتر است باصحبت کردن و منطق با هم کنار بیان . یکی شما قبول کنید یکی ایشون و سعی کنید بهمدیگر آسیب جسمی و روحی کمتری وارد نمائید. البته زیر بار حرفهای بی ربطش به هیچ وجه نروید. موفق باشید

    [پاسخ]

  25. آوا گفت:

    سلام من یه دختر نوجوون هستم و چن ماه پیش با یه پسر آشنا شدم.الان فهمیدم که علاقه ای که چند ماه پیش بهم داشت رو نداره.منم ازش زده شدم و میخوام باهاش تموم کنم.مشکل من باهمه فرق داره.الان پسره بهم پیشنهاد س.ک.۳۰ داده و گفته اگه نیای سر قرار آبرو تو میبرم.ازتون تمنا دارم هر کمکی ک میتونید بهم بکنید.تو بد مخمصه ای قرار گرفتم.نمیدونم چیکارکنم.لطفا زود جوابمو بدید.ب راهنمایی تون نیاز دارم.اجرتون با خانم فاطمهء زهرا.
    منتظر جوابم.یا حق.. من یه دختر نوجوون هستم و چن ماه پیش با یه پسر آشنا شدم.الان فهمیدم که علاقه ای که چند ماه پیش بهم داشت رو نداره.منم ازش زده شدم و میخوام باهاش تموم کنم.مشکل من باهمه فرق داره.الان پسره بهم پیشنهاد س.ک.۳۰ داده و گفته اگه نیای سر قرار آبرو تو میبرم.ازتون تمنا دارم هر کمکی ک میتونید بهم بکنید.تو بد مخمصه ای قرار گرفتم.نمیدونم چیکارکنم.لطفا زود جوابمو بدید.ب راهنمایی تون نیاز دارم.اجرتون با خانم فاطمهء زهرا.
    منتظر جوابم.یا حق.

    [پاسخ]

  26. مححمد تنها گفت:

    سلام خسته نباشید من توی دوران نامزدی نامزدم دست شکست و من برای اینکه نتوانستم برم بیمارستان نامزدم من از اون موقع با من قطع رابطه کرد ولی من جبران کردم حتی هر کجا گفتم رفتم خیلی ایراد می گرفت بهانه می گرفت من توی جاهای که دعوت می کرد من می رفتم ولی من اونجاهای که فامیلهای من بودن نمیامد و مادرش و مادربزرگش به من بی احترامی می کردند من الان چکار کنم خاطرش از سرم نمیره بیرون

    [پاسخ]

  27. نیلوفر گفت:

    با سلام و تشکر از سایت خوبتون
    میخواستم یه نظر از شما و از دوستانی که به این سایت مراجعه میکنن و میخونن بپرسم اگه میشه کمکم کنید!!
    من نزدیک ۵ ماه است که رابطه ای معمولی و پاک با پسر فامیلمون شروع کردم و الان چند روز هست که احساس میکنم بهش وابسته شدم
    اما موانعی سر راهم هست که نمیدونم چه تصمیمی بهتر هست
    این اقا به من علاقشو و عشقشو با رفتارش و حرفاش ثابت کرده اما با خانوادش اصلا راحت نیستم یعنی یه جورایی اصلا حاضر به دیدنشون نیستم، رفتارشون زنندس و منو خیلی ناراحت میکنه و خواهرش در کوچکترین مسئله نظر میده حتی مسائلی که بهش مربوط نیس و حتی مسائلی که به من و اون مربوطه نظر میده و یا رفتاری میکنه که منو خیلی ازار میده
    خواهرش خیلی بهش وابستست جوری که روزی ۱۰۰۰ بار میبینش و اگه در دسترس نباشه یا زنگ میزنه بهش یا یه جایی همو میبینن
    خواهرش ۳۰ سالش هست که ازدواج نکرده و قصدی هم نداره
    خلاصه خیلی تو کارا دخالت میکنه و رفتارش اصلا خوب نیس و حتی با بی تفاوت بودن از کنارش هم نمیشه رد شد
    من اصلا با این خواهر یه جا نمیتونم باشم حتی برای ۱ ثانیه
    مادرشم که همه بدن و خودش خوبه
    کلا با خانوادش خیلی مشکل دارم
    من دختری هستم که خوشبختانه یا بد بختانه خیلی احساسی و از کوچکترین چیز ممکنه ناراحتم میکنه اما در مقابل هم میتونم سریع از ناراحت بودنم خارج شم و فضا رو عوض کنم اما تا کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    من تصمیم گرفتم که با این عشق خداحافظی کنم و این رابطه را تموم کنم اما احساسم بد درگیرشه
    یه جوریم بین عقلمو احساسم موندم نمیدونم کدوم رو انتخاب کنم؟!!
    میدونم که عقل مهم تر اما احساسم هم قوی و نمیزاره برم
    موندم اگه میشه کمکم کنید
    ممنونم

    [پاسخ]

    انوووشه پاسخ در تاريخ آوریل 15th, 2014 17:26:

    عزیزم شما دوتا چند سالتونه؟
    به نظرم خودتو کنترل کن که زیادی وابسطه نشی کمتر کن رابطه و دیدارارو تا زمانی که رسما بهت راجبه ازدواج حرف بزنه
    ببین پسره چجوریه؟شخصیتش وابستس؟یا قوی و متکی به خودشه؟؟اگه واقعا عاشق باشه و متکی به خودش تو میتونی یه کاری کنی که اون اقا خودشو جمع کنه یجورایی رابطشو کمتر کنه با خواهرش که البته مشخصه خواهر بزرگس و کمی ازش حساب هم میبره ولی اگه این اتفاق هم بیفته خواهره میدونه ریشش برمیگرده به تو و ممکنه ازت بدش بیاد ممکنه سنگ بندازه بینتون ،اذیت کنه و …خیلی خوشبینانشم اینه که کنار بیاد با این موضوعو کمتر کاری به کارتون داشته باشه ولی فکره همه جاشو بکن احتمال بده
    خونواده خیلی مهمن
    تو این مسایل اگه قصدتون از رابطه ازدواج باشه نادیده گرفتن خونواده پسر مساوی ایجاد عذاب و سوهان روح شدن برای شما

    [پاسخ]

    نادیا پاسخ در تاريخ آوریل 30th, 2014 14:16:

    سلام دوست عزیز . شما به پسری علاقه مند شدید که هیچ یک از افراد خانواده اش رو نمی پسندید . تا چه حد اطمینان دارید که ایشون شبیه بقیه افراد خانواده اش نباشه . این فرد هم جزئی از همون خانواده است . خون ، ژن ، فرهنگ ، تربیت ، علاقه و وابستگی ها ی فامیلی و خانوادگی ، عادت و چندین و چند مورد دیگه هست که نمی ذاره بپذیریم این فرد خییییلی با بقیه خانواده اش فرق داره . خواهرش روزی ۱۰۰۰ بار می خواد ایشون رو ببینه و این آقا از این وابستگی خواهرش خسته و ناخشنود نیست ؟ اگه هست چرا رفتار خواهر ۳۰ ساله ایشون همچنان وجود داره ؟ حساس هم که هستی . درسته که زود از ناراحتی خارج می شی ولی چه تضمینی هست اون لحظه ای که ناراحت شدی و واکنشی داشتی ، وقتی به سرعت از ناراحتی خارج شدی طرف مقابلت هم به همین سرعت فراموش کنه ؟؟ مثلا مادرش که همه بدن فقط خودش خوبه (با فرض اینکه برداشت شما درست باشه) . دخترایی که با هزار منت و ابراز علاقه از سمت خانواده شوهر وارد جمع جدید می شن با یه دنیا مسائل جدید روبرو می شن . شما با این پیش زمینه ذهنی چطور می خوای تنشها و مسائل بالقوه رو مدیریت کنی ؟؟ دوستش داری چون در حال حاضر به خوبیهاش و رفتارش با خودت دقت می کنی . اون رو نه به تنهایی که به عنوان فردی از دل همون جمع ببین و یادت باشه اگر ازدواج کنید رفتارهاش دیگه رفتارهای بین شما دو نفر نیست . اون وقت با توجه به جمع و محیط رفتار می کنه که طبیعی هم هست .

    [پاسخ]

  28. یاسی گفت:

    سلام
    من عاشق پسری هستم که توی اینترنت با هم آشنا شدیم
    اما از نظر خانوادگی اصلا به هم نمیایم
    و این رو میدونم که اون پسر واقعا منو دوس داره
    اوایل نمیتونستم روی احساسم پا بذارم و به رابطه ی عاطفی توی اینترنت ادامه دادیم
    اما الان بعد از گذشت ۶ ماه،حس میکنم نباید بیشتر از این به هم وابسته بشیم
    یک بار هم با توجه به مقاله ی موجود در سایت،سعی کردم رابطه رو تموم کنم
    اما نتونستم
    بعد از ۴ روز دوباره ادامه دادم
    لطفا کمکم کنید.
    نمیخوام ادامه بدم و نمیتونم تموم کنم
    نیاز به کمکتون دارم

    [پاسخ]

    reza پاسخ در تاريخ آوریل 6th, 2014 12:25:

    سلام یاسی عزیز. شما بنظر بنده علت اینکه به اینترنت رو آوردید این است که در بیرون نتوانستید رابطه درستی را تجربه کنید و یا اینکه اعتماد بنفس کمی دارید و از رودررویی با دیگران می ترسید. البته اینها همش حدسیات هستش ولی باید بگم دوست داشتن واقعی علائم و نشانهایی دارد که در جامعه ما به علت محدودیتهای موجود نمی توان به آنها دست یافت . بنابراین همه چیز را به شانس واگذار می کنیم؟؟؟ولی شما انسان دانایی هستید سعی کنید هر نوع دوستی را با حضور رودر رو و شناخت کافی در نظر بگیرید. امیدوارم موفق باشید. و همیشه شاد

    [پاسخ]

    نادیا پاسخ در تاريخ آوریل 30th, 2014 14:20:

    یاسی عزیز طبیعیه که بعد از شش ماه وقتی فکر می کنی قراره برای همیشه باهاش کاری نداشته باشی تصمیم گیری برات سخت بشه . فردا صبح که از خواب بیدار شدی تصمیم بگیر فقط همین یک روز رو باهاش کاری نداشته باشی و برای یک روز کلا ارتباطی نداشته باش . فرداش هم همینطور . هر روز رو برای همون روز تصمیم بگیر . شب که شد می بینی که هنوز زنده و سرحالی و هیچ اتفاق بدی هم نیفتاده .
    در کنارش به این هم فکر کن که لذتهای ارتباط فعلی می تونه باعث یه عمر عذاب و پشیمونی باشه . اگه امروز از ته دل بهت بگه دوستت دارم و یه روزی بگه دیگه نمی خوام ببینمت چه حالی می شی ؟؟؟؟

    [پاسخ]

  29. ایدین گفت:

    ن می شه میفهمی؟نمیشه از اناهیتا دوری کرد تو رو خدا نیگاش کن

    [پاسخ]

  30. mahi گفت:

    VaLa azizam to hanuz kheili snet kamebeh ar kasi etemad nakon babat hagh dare barat negaran bashe

    [پاسخ]

  31. نازنين گفت:

    سلام.من سه ساله ازدواج سنتی کردم که در این سه سال هر هفته دعوا داشتیم.اصلا اخلاق و افکارمون مثل هم نیست ودقیقا ضد همه.من ۲۲سالمه دیپلم و دوست دارم جوونی کنم و زندگی مدرن ولی آروم وجوری که دو طرف یکسان اند داشته باشم.همسرم ۳۰سالشه لیسانس و خیلی اهل جوونی نیست و خواسته هام براش مسخره و بچه بازیه.اون زندگی قدیمی دوست داره ومرد سالاری.وزن حق تصمیم گیری در هیچ امری نداره.خیلی زود عصبانی میشه و بی محلی میکنه.و از اندام ورفتار من راضی نیست و میخواد سر تا پا اون چیزی باشم که میخواد و اونچیزی که خانوادش میخوان باشم.در مقابل خودش خانوادش و همه اطرافیان احترام بهم قائل نیست و به عنوان همسر با من رفتار نمیکنه انگار که بچه اونم.همیشه منتظره مردم و خانوادش تصمیم بگیرند ولی فقط واسه من زورش میرسه.من تا الان خواسته هاش رو انجام دادم بجز وقتی دعوامونه جواب پس میدم و نظر خودم رو میگم که اون کار دیوونش میکنه.من باهاش ساخته بودم حتی بااینکه مرد مورد علاقه من نبود از لحاظ قیافه و ظاهر ولی من قبولش داشتم و براش ارزش خاصی قائل بودم.تو زندگیم بجز اون کسی رو قبول نداشتم حتی خانوادم رو.درست برعکس اون که هنوز هم با خانوادش زندگی میکنیم.من خیلی اذیت میشم انگار که منو نمیخواد.سر دعوا میگه از من بدش میاد و زندگی براش جهنمه.منم به عنوان یه زن انتظار دارم شوهرم عاشقم باشه و ایراد هامو کمتر ببینه.الان منو خونه بابام اورده و گفته اگه من راضی باشم بریم طلاق بگیریم.در ضمن من برای اثبات اینکه میخوامش اول دوره عقد ۶۰۰سکه که تمام مهرم بود رو به اعتماد به حرفش که میگفت دوباره میذارم سر جاش بخشیدم وثبت محضری کردم.الان من خیلی واسم سخته با کسی باشم که فقط موقع عشق و حال دوستم داشته باشه. همیشه میگه رضایت خانوادش رو داشته باشم با کار کردن و نگه داشتن خواهر هفت ساله اش هر وقتی که مادرش جایی بره.یعنی پرستار وخدمت کار هستم بدون هیچ احترام از سوی خانوادش.با من بی حوصله ولی با خانوادش گرم وصمیمی و لذت میبره از حضور اونها در کنارش.اگه اون منو نمیخواست و خانوادش رو نمیتونست حتی یه روز نبینه پس چرا با موافقت خودش خواستگاریم اومد؟هیچ وقت وقت خالیشو واسه منو خونه وزندگیمون نمیذاره ولی کافیه خانوادش ازش یک چیز کوچیک بخوان که زود تر از دو برادر هم سن ومجردش به کاراشون رسیدگی میکنه.آرزوهای بزرگی برای خونوادش داره و به من هم میگه تو چی کم داری؟ من با این زندگی چیکار کنم؟

    [پاسخ]

    انوووشه پاسخ در تاريخ فوریه 8th, 2014 14:43:

    وای خیلی ناراحت شدم نازنین جونی
    اشتباهه تو این بوده که مهریتو بخشیدی اگه نمیبخشیدی انقد پررو نمیشد!!
    واست دعا میکنم ایشالا بهترین ها اتفاق بیفته؛آمین:*

    [پاسخ]

    سوگلی پاسخ در تاريخ فوریه 8th, 2014 16:25:

    ایشالله

    [پاسخ]

    mahi پاسخ در تاريخ فوریه 9th, 2014 01:50:

    Khoda bet sabr bede yekam ke na kheeili sakhte vali be khoda tavaakol kon ishala hal mishe

    [پاسخ]

    reza پاسخ در تاريخ فوریه 10th, 2014 14:56:

    نازنین جان سلام . بنظر بنده شما خیلی زود ازدواج کردید و همه چیز را احساسی برخورد می کنید . مثلا خیلی کم انسانی بیاد از مهریه اش بگزره. این نشانه بی منطقی است. شما سعی کنید همه کاراتون را با بزرگترتون مکشورت کنید یا برید مشاوره خانواده اینها را مطرح کنید . من مطمئن هستم راه حل خوبی جلوت می گزارند . موفق باشی . صبر داشته باش و عجولانه تصمیم نگیر. موفق و شاد باشی

    [پاسخ]

    راضیه پاسخ در تاريخ فوریه 16th, 2014 14:08:

    سلام نازنین جان امیدوارم که راه حل خوبی پیداکرده باشی
    .باخوندن حرفات متوجه شدم که فقط من این مشکلو ندارم
    مشکلات منم عین تو با این تفاوت که من ۲۸ سالمه ودختری ۷ ماهه دارم اتفاقاهمسرم ازمن خواست که مهریه رو ببخشم راضی بودم ولی نرفتیم که ببخشم حالا هم خیلی خوشحالم که اونو نبخشیدم .اخلاقیات همسرمنم مثل همسر شماست منو جزوخونوادش نمیدونه ومیگه زنی موفق که رضایت اطرافیان همسرشو به دست بیاره نه شوهرشو .متاسفانه به منم ابراز بی علاقگی کرده ومیگه که یه روز ازت جدامیشم توزن من نیستی موقع عصبانیت میگه ازت بدم میاد مجبورم که باهات زندگی کنم .متاسفانه زندگیم به هم ریخته است.۱ مشکلی که من دارم اینه که بوی عرقم تندایشونم به بو حساسن واین مشکلمونو بدترمیکنه .ازش خواستم بریم دکترمیگه خوب نمیشی میگم امروزه سرطان درمان داره چطورممکنه که من خوب نشم .اینجوریه که زندگی واسم روز به روز غیرقابل تحمل تر میشه.

    درماندم خیلی درمانده میشه مشکلاتم حل بشه؟

    [پاسخ]

    reza پاسخ در تاريخ فوریه 22nd, 2014 08:31:

    راضیه جان سلام. شما اگر فقط مشکلت بوی عرق است. اولا زود زود برو حموم. بعدش با صابون های خوشبو زیر بغل و اندام تناسلیت را بشور. از عطرهای تند که چند روز دوام دارند استفاده کن . از لباس های نخی کامل زیر استفاده کن که کمتر بوی عرق تندی را داشته باشند لباس نایلونی هم بوی تندی دارند هم بیشتر عرق می کنند. موهای بدنت را زود زود اصلاح کن تا بوی عرق کمتری بدهند چون موبعد عرق کردن تمیز شدنش حتی با چند بار شستن هم از بین نمیره. در آشپزخانه که کار می کنی اگر فضا گرم هست لباس کم و نازک بپوش تا کمتر عرق کنی . برای شوهرت هر روز خودتو تمیز نگه دار و با آرایش خوب برو سراغش . شبی که می خواهی نزدیکی داشته باشید حتما قبلش حموم برو. دندونهات را مرتب مسواک بزن بوی بد دهان خیلی در رابطه مهم هستش. و دو طرف را اذیت میکنه. موفق باشید و سرحال .باز کمکی از دستم بر بیاد در خدمتم.

    [پاسخ]

    دلشکسته پاسخ در تاريخ جولای 5th, 2014 23:15:

    رضا جان خیلی عالی توضیح دادی مثله یه داداش خوب
    من مشکلم بوی عرق و اینا نیس دوس پسر من از من فرار میکنه میگه من غرغرو هستم آخه دو ماهه همو ندیدیم من نباید غر بزنم؟من یه دختر آزادم همیشه شاد و خندونم اما اون همش افسرده ست کارش طوریه نباید بیرون ظاهر بشیم مذهبین اوایل میخواس تغییر کنه میخواس شاد باشه اما الان یک ساله با همیم داره افسردم میکنه همه چیو میگه نه همش میخواد من خونه بشینم که اگه تونست نصفه شب بیاد یه نیم ساعت منو ببینه و بره احساس میکنم داره ازم سواستفاده میکنه مثله کنه بهم چسبیده نمیره از زندگیم بیرون امروز دیگه واقعا حس کردم دوسش ندارم

    [پاسخ]

    مانا پاسخ در تاريخ فوریه 22nd, 2014 10:25:

    عزیزم شستن ناحیه تناسلی با صابون بسیار بسیار اشتباهه.شما همه موارد بهداشتی رورعایت کن و از دئودورانت ها هماستفاده کن.حتمابه پزشک هم مراجعه کن چون بعضی عرق ها بوشون با دئودورانت رفع نمیشه و امکان داره مشکلی تو متابولیسم بدن باشه.ایشاله همه مشکلاتت حل میشه

    [پاسخ]

    ناهید پاسخ در تاريخ مارس 15th, 2014 10:46:

    سلام راضیه جان .
    خودت برو دکتر . یه متخصص داخلی رفتن نیازی به این نداره که به ایشون اصرار کنی . در هفته یکبار برای زیر بغل از اکسی ترانس استفاده کن . سیر و پیاز و … هیچ خاصیت اضافه ای نداره که به حفظ زندگی بیارزه . کلا دوری کن . بعدش که نظافت رو کامل رعایت کردی به این دقت کن که واقعا بوی بدنت غیر طبیعیه یا شوهرت داره بهت تلقین می کنه .
    تحت هیچ شرایطی تحت هیچ شرایطی حتی اگه (نمی دونم چی بگم …) مهریه ات رو نبخش .

    [پاسخ]

    reza پاسخ در تاريخ مارس 16th, 2014 08:27:

    سلام ناهید جان . سال نو رابه همه دوستان پیشاپیش تبریک عرض می نمایم. خوب گفتی . عالی بود . تو هم امیدوارم موفق باشی. با سپاس فراوان.

    [پاسخ]

  32. محدثه گفت:

    من دختری هستم سیزده ساله و متاسفانه روحیه ای فوق العاده حساس دارم مدت زمان تقریبا کوتاهی هس که واقعا عاشق پسری شدم که از نظر سنی چهار سال از من بزرگتره ولی متاسفانه اخیرا پدرم متوجه رابطمون شد و این رابطه رو یه جورایی قطع کرد اتفاقات زیادی افتاد که فکر میکنم باید برای مشاور گفت.ممنون میشم به وبلاگم بیان و در قسمت نظرات جواب سولاتم رو بدید درضمن ایمیل هم نوشتم.ممنوم از وبلاگ مفیدتون.روزتون خوش

    [پاسخ]

  33. ghasem گفت:

    سلام
    به باباش گفت اون گفته باشتصد میخاد خرج زندگی تو بده اصلان شوهرت نمیدم بعد گوشیو روش قطع کرده بعد من گفتم پس راهی جز جدایی نمیمونه الانم بیچاره رو فرستاده مشهدک دور باشیم از هم من صب بهش اس دادم ک میام اونجا میبینمت اصلان یه وضعیه
    اون میگه عشق اولو اخرم تویی
    به من میگه با اینکه سخته برام ولی بهتر ازدواج کنی تا منو فراموش کنی
    تو محل کارم همش خاطراتش یادم میاد ایا منم برم از اون محیط
    ترو خدا کمک کنید احساس میکنم مث معتادا من بهش وابسته شدم اونم همینطوره ولی به خاطر من تحمل میکنه یه چیز بگید که راحتر فراموش کنیم

    [پاسخ]

    reza پاسخ در تاريخ ژانویه 25th, 2014 14:28:

    سلام قاسم جان. امیدوارم درد تو درمون بشه لبتون خنون بشه من دعا می کنم برات……ولی این طوری که بوش میاد شما راه سختی دارید. از این به بعدش مونده شما دو تا چقدر به پای هم وایستید؟؟؟؟؟ امیدوارم تا رسیدن معشوق به عشقش بتوانید تاقت بیارید. موفق باتشید.

    [پاسخ]

    قاسم پاسخ در تاريخ اکتبر 13th, 2014 21:50:

    دوستان من از یه عشق شدید رنج میبردم که هیچ راهی واسه وصال نبود چون بابای طرف آدم نبود…خلاصه خدا خودش ردیف کرد الان ازدواج کردم خدا رو شکر حالم بهتره از بلاتکلیفی راحت شدم حتا موهام داش سفید میشد با ایون عشق بی فرجام!
    متاسفانه یا خوشبختانه تجربه خوبی بود
    بعضی عشقا مث من اگ پاک و ناب باشه تنها راه حلش ازدواجه
    موفق باشید انشالله

    [پاسخ]

  34. ghasem گفت:

    سلام مرسی از کمکتون متوجه شدم خودش صددرصد منو میخاد فقط خانواده ش بخاطر همون مسله فعلا قبول نمیکنن طبق گفته من از محل کار استفعا داده والان هم با هم در ارتباطیم بنظرتون چیکار کنیم من گفتم ب باباش بگه قرار حقوقم شصد بشه اگه جواب نداد جدا شیم چه راهکارایی دارید.ممنون

    [پاسخ]

  35. ghasem گفت:

    اقایون کمک کنید!!!

    چن ماه فکرمو مشغول کرده
    راهی هست پدرش راضی بشه بنظرتون ترو خدا جواب بدید.

    [پاسخ]

    reza پاسخ در تاريخ ژانویه 20th, 2014 10:18:

    قاسم جان باهاش کاملا شرایط زندگیتو در میان بگزار. ببر خانودتو بشناسه. وسع مالیتو بدونه . درسته همه چیز پول نیست ولی این را روزهای اول ازدواج همه می گند ولی بعد اینکه روابط عادی شد و گرفتاریها اوج پیدا کرد باید این حرف را از همدیگر شنید . اگر چنان شود هیچ مشکلی نخواهی داشت. اگر ایشان قبول کردند مطمئن باش خوشبختترین آدم روی زمین خواهید شد. ولی اگر مطمئن نشدی باز در شرایطی قرارش بده که قانع بودن و گذشتشو ثابت کنه. مثلا براش کادو معمولی بخر که زیاد ارزش مالی نداره. ببین عکس العملش چی میشه؟؟؟ موفق باشی

    [پاسخ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

3 × یک =