انواع اعتیاد و راهکارهای ترک آن!
وقتی سخن از اعتیاد به میان میآید، نگرش بیشتر افراد این است که هر طور شده خود را از دسته افراد معتاد جدا کنند و بگویند ما معتاد نیستیم! اما در جهان ما، غیر از اعتیاد به مواد مخدر، انواع دیگر اعتیاد هم دیده میشود. اعتیادهایی بدون وجود مواد مخدر که بر پایههای دیگری استوار هستند اما باز هم اعتیادند و لازم است شناخته و درمان شوند. به برخی از انواع این اعتیادها توجه کنید:
اعتیاد جنسی
در هر جامعهای افردی وجود دارند که چنان مجذوب فعالیتهای جنسیاند که زندگیشان دچار اختلال میشود. برای این افراد عمل جنسی، فرار از تألمهای احساسی و جسمانی محسوب میشود. در اغلب مواقع، معتاد به عمل جنسی میخواهد (در واقع نیاز دارد) که او را دوست بدارند، اما از آنجا که خود را از این مهم محروم میبیند راه دیگری را انتخاب میکند و میخواهد دستکم در هنگام عمل جنسی مورد مهر و محبت واقع شود. برای افرادی که عمل جنسی را برای گریز از ناراحتی و تألم انتخاب میکنند تن دادن به اقدام جنسی، اقدامی آرامشبخش است و این نیاز شدید، هیچ ارتباطی با قدرت بالای جنسی یا نظایر آن ندارد.
ایجاد تجربه لذت بخش موثرتر
هر کاری که میکنیم و یا به هر چه میاندیشیم در سلولهای ما میلی ایجاد میکند که نمیتوان آن را پاک کرد. بنابراین برای درمان اعتیاد نباید خاطره یا امیال مرتبط با رفتار اعتیادی را محو کنیم، بلکه میبایست بر این هدف متمرکز شویم که احساسات بسیار مثبتی در فرد معتاد ایجاد کنیم که وسوسههای اعتیاد را تحتالشعاع خود قرار دهد و از قدرت آنها بکاهد. یعنی فرد معتاد جدا از تجربهی مواد مخدر، تجربهی لذتبخش دیگری داشته باشد که بتواند به آن رجوع کند و در پرتو تماس با آن و لذت و رضایت ناشی از آن، به نیروی قدرتمندی برای بهبود خویش دست یابد. به همین دلیل، درمان با این روش، بر ایجاد یا احیای احساسات مثبت در فرد معتاد متمرکز است و البته احیای چنین احساساتی ممکن نیست مگر آن که فرد به خودشناسی و شناخت نسبتاً دقیقتری از شادی، رضایت و سرور، دست یافته باشد. من در این مقاله کوتاه در پی طرح روشهای درمانی اعتیاد (که در جای خود کاملاً لازم و ضروری است) نیستم بلکه بیشتر قصد دارم، با اشاره بر خلاهای معنوی که در همهی ما هست، بر این واقعیت تأکید کنم که اگر این نیازهای عمیق معنوی، تحت هدایت صحیح قرار نگیرند، حتی اگر به مواد مخدر معتاد نباشیم، شادیهایمان منحصر به خوشیهای سطح پایین و تنزلیافتهای خواهند شد که هرگز پاسخگوی نیاز ما نیستند. در نتیجه به مرور مانند معتادانی میشویم که همیشه در آرزوی سروری ورای واقعیتهای روزمرهی زندگیاند و البته هرگز نمیتوانند آن را در پرخوری، کار، اقدامات جنسی، تلویزیون یا … بیابند. چیزی که انسان قرن حاضر را به شدت تهدید میکند.
اینک از شما میپرسم : آیا شما معتاد هستید و آیا سعی دارید خلا معنوی خود را از راههای نادرست پرکنید؟
اگر به شناخت عمیقتر و دقیقتری از خود و از مفهوم رضایت و سرور درونی نرسیده باشیم و اگر این شناخت ما را به سوی سر منشا سرور و پرکننده حقیقی تمام خلاهای درونی و معنوی هدایت نکرده باشد، بیتعارف حواسمان باشد که معتادیم، یا به زودی به شکلی از اشکال اعتیاد، مبتلا خواهیم شد! آیا میدانید این رضایت و سرور درونی چگونه حاصل خواهد شد؟ …
اعتیاد به خرید کردن
حتما شنیدهاید افرادی هستند که غم و ناراحتی درونی و حتی افسردگی خود را با خرید کردن زیاده از حد پنهان میکنند. چون خرید کردن هرگز نمیتواند برای افسردگیها و سرخوردگیهای این افراد راه حل یا درمان محسوب بشود، به مرور زمان ناچار میشوند دوز آن را بالا و بالاتر ببرند، یعنی ناچار میشوند بیشتر و بیشتر وقت برای خریدهای غیر ضروری و غیر لازم بگذارند و خود را مشغول کاری کنند که جز ضرر زدن به اقتصاد خانواده نتیجهای ندارد. چنین افرادی هر روز فروشگاهها، پاساژها و خیابانها و مراکز خرید را گز میکنند و هر چیزی که میتوانند میخرند. غافل از این که این همه خرید هرگز نمیتواند روح و روان آنها را آرام کند. آنها هرروز بیمارتر، افسردهتر و دلتنگتر میشوند و منزل آنها هم هر روز انباشته تر و نامرتب تر.
اعتیاد به کار
این اعتیاد مسلماً با اعتیادی نظیر اعتیاد به الکل بسیار متفاوت است. معتادین به کار، همه ساعات و کل روز خود را صرف کار میکنند و به این ترتیب با دلیل موجهی از اطرافیان خصوصاً افراد خانواده خود غافل میشوند. در واقع اعتیاد به کار، برای آنها اقدامی مؤثر برای فاصله گرفتن از دیگران است. کسی که معتاد به کار است سرمایهگذاری سنگینی در کارش میکند و نشان میدهد که برای او کار جدی است و او هم در کارش جدی است و به همین دلیل باید از جانب دیگران کاملاً جدی گرفته شود، اما در حقیقت، کار پوششی است برای فرار از مسؤولیتهایی که او نمیتواند و نمیخواهد با آنها روبه رو شود! برای چنین افرادی کار بیشتر جنبه پناهگاهی را دارد که از مسئولیتها و نقشهایی که در قبال دیگران دارند به دلایل به ظاهر موجهی فاصله بگیرند.
دیدگاه دیگری به عوامل مؤثر در اعتیاد
همانطور که میدانیم نظریههای روانشناختی و جامعهشناختی، دلایل زیادی برای ابتلا به انواع اعتیاد ذکر میکنند، اما ما در اینجا در پی طرح این دلایل نیستیم و بیشتر قصد داریم از جنبههای درونیتر و تا حدودی متعالیتر، این دلایل و عوامل را بررسی کنیم، هر چند میدانیم که آن دلایل نیز نتیجه بررسیها و پژوهشهای علمی و تجربی میباشند و کاربردهای خاص خود را دارند. دیدگاهی که در اینجا مطرح میشود برگرفته از علم سلامتی سنتی شرق است که در سایر دیدگاهها نیز به اشکال گوناگونی مطرح شده است: همه انسانها میل به کاملتر شدن دارند؛ تمایل به تکامل. این تمایل در تمامیسلولهای بدن انسان وجود دارد، گویی در حافظه هر سلول حک شده است.
این حافظه پاک نمیشود اما میتوان روی آن را با انواع آلودگیها پوشاند. وظیفه حقیقی ما در مورد اعتیاد همین است که آگاهی مربوط به کمالطلبی و کامل شدن را که همیشه در ما وجود دارد، دوباره بیدار کنیم. اعتیاد به هر شکلی که وجود داشته باشد اعم از اعتیاد به مواد مخدر، غذا، الکل، سیگار، قمار، تلویزیون و صدها وسوسه دیگری که همه روزه بر سر راهمان قرار میگیرند، ناشی از آن است که میخواهیم در مکانی اشتباه به دنبال خواستهای موجه بگردیم! روبرت جانسون، روانشناس مشهور در کتاب خود به نام «وجد»، همین مفهوم را چنین بیان میکند: اعتیاد چیزی نیست جز جایگزین کردن فساد و تباهی، به جای تجربه سرور واقعی!
از این دیدگاه، معتاد یک جوینده است اما جویندهای گمراه. او در جستجوی شادی، نشاط و حتی ماورایی شدن است، اما در جهتی نادرست نگاه میکند و در همان جهت نادرست دست به اقدام میزند. دست کم در شروع امیدوار است چیزی شگفتانگیز را تجربه کند، چیزی که او را به ورای واقعیات تحملناپذیر روزانه ببرد. البته اعتیاد چیزی نیست که کسی به آن افتخار کند، اما نشانهای است از میل انسانها به رسیدن به تجربههای فراتر، تجربههایی که متأسفانه، هرگز با داروهای مواد مخدر یا با رفتارهای وسواسی، حاصل نخواهد شد. اکثر ما نمیدانیم نیازهای معنوی داریم، منظور نیاز به محبت یا نظایر آن نیست بلکه منظور نیاز به نوعی آگاهی معنوی و درونی است. واقعیت این است که همانطور که به آب، غذا و هوا احتیاج داریم به «وجد و سرور» نیز نیازمندیم. وقتی نیازهای حقیقی روح و روان، به درستی فهمیده و ارضا نمیشوند بسیاری از ما به انواع گوناگون فعالیتهای تحریک کننده روی میآوریم تا به تجربهای که جانسون، آن را «وجد» مینامد دست یابیم. همه انسانها، در هر فرهنگ و در هر عصر تاریخی، نیازمند تجربه «وجد» بوده و هستند. آنها در پی این بودهاند که به نوعی از شادی و نظایر آن برسند که ورای واقعیات زندگی روزانه باشد. شخص معتاد نیز گمان میکند با اعتیاد خود میتواند به شگفتی و رمز و راز برسد. اما خلا معنوی او، که به درستی هدایت نشده، او را به سمتی سوق میدهد که به اقدامات ویرانگرانه و بر علیه خود تن میدهد. بقیه ما نیز برای پرکردن همین خلا، به اقدامات دیگری روی میآوریم که اگر چه ظاهراً به تخریبکنندگی اعتیاد نیستند، اما در حقیقت، به همان اندازه، نیاز اساسی ما را بیپاسخ میگذارند.
نوعی پزشکی کل نگر شرقی بر این باور است که هرگاه اقدامی صورت میدهیم، مثلاً مدادی را برمیداریم یا در قایق مینشینیم یا مثلاً اسب سواری میکنیم، تألم یا رضایت و خشنودی حاصله در ذهنمان باقی میماند و خاطرهای از آن تألم یا شادی، ثبت میشود. اگر میزان تألم، زیاد باشد، سعی میکنیم از آن عمل، حذر کنیم و اگر تجربه ما خوشایند باشد سعی میکنیم هر طوری شده، آن را دوباره تکرار نماییم. اگر خاطره یک اقدام، لذتبخش باشد در ما میلی ایجاد میشود تا دست به اقدامی بزنیم که دستکم به اندازه تجربه اولیه، رضایتبخش باشد و همین مطلب، خمیر مایه اقدام افراد معتاد است.
اعتیاد به تلویزیون و چیزهای دیگر
دلایلی در دست است که نشان میدهد تماشای تلویزیون هم دارای نشانههای یک رفتار اعتیادی است! بدین معنی که وقتی معتاد به تلویزیون را از تماشای آن محروم میکنیم، نشانههای محرومیت ظاهر میشود. در یک بررسی مشخص گردید که مانند هروئین، وقتی اشخاص بسیار معتاد به تماشای تلویزیون، از آن محروم شدند، آثار محرومیت نظیر پرخاشگری، اضطراب، افسردگی، ناتوانی در کنار آمدن با اوقات بیکاری و احساس گناه، ۵ تا ۷ روز بعد به شدت در آنها نمایان شد. در اکثر موارد نیاز به تماشای افراطی تلویزیون، ناشی از احساس تنهایی و محرومیت در زندگی است، نکتهای که از نظر خود فرد در اغلب موارد پنهان میماند!
غیر از این اعتیادها، موارد دیگری هم وجود دارند که به ظاهر مخدر نیستند اما فرد دانسته یا ندانسته به آنها معتاد میشود. برای مثال، قهوه در حال حاضر در شمار مواد ممنوعه مصرفی نیست، در حالی که مصرف زیاد آن میتواند مسایل جسمانی و حتی احساسی شدیدی ایجاد کند. بالزاک، نویسنده معروف فرانسوی در اثر اعتیاد به قهوه از دنیا رفت. عادت او به قهوه چنان زیاد و مخرب شده بود که آن را به صورت سوپ غلیظ میخورد! برخی افراد هم به چای اعتیاد دارند و اگر سر ساعت خاصی چای ننوشند دچار سردرد و بیحوصلگی میشوند! اعتیاد به فوتبال و اینترنت نیز (خصوصآً در مورد پسران نوجوان) از دیگر انواع اعتیاد است. پس همانطور که میبینیم بسیاری از ما در سطوح کم یا زیاد معتادیم. اما ببینیم چه میشود که نوع یا درصدی از اعتیاد، دامنگیر بسیاری از ما میگردد؟
رکسانا خوشابی روانشناس
زیبــاشــو دات کام